Quantcast
Channel: ایران گلوبال - گوناگون
Viewing all 376 articles
Browse latest View live

در استادیوم آشغال هست -ایستادیوم دا زیبیل وار!

$
0
0
نفهمیدم، پس حضور ما توی استادیوم چه معنی داره - آنلامادیم، بس اوندا استادیوم دا بیزه نه گرک وار

 

 

 زن توی آشپزخانه
مشغول پخت وپز است. و در ضمن با همسرش جر و بحث می کند:

- جانم! تو، نه  به من فکر میکنی ونه بچه مون. وگرنه خیلی وقت پیش از اینها، دست از این کارهات، می کشیدی.

- اما عزیزم! اگر ما هم ساکت بنشینیم، پس چه کسی دلش به حال آذربایجانمان خواهد سوخت.

-  یک ماهی میشد که تو را دستگیر و روانه زندان کرده بودند تا اینکه امروز رهات کردند. نگاه کن! تو این یک ماه کسی دلش به حال ما سوخت؟

در این لحظه تلفن مرد زنگ میزند. مرد نگاهی به تلفن می اندازد و وقتی میفهمد چه کسی زنگ زده است، زود از آشپزخانه بیرون می رود. وارد اطاقش می شود در را می بندد و به تلفن جواب میدهد.

- بفرمایید برادر فلانی!

- منزل رسیدی؟ خانواده سالم اند انشالله؟

- بله، خیلی ممنون برادر فلانی. اما یک ماه موندن توی هتل هم مرا خسته کرده، هم اینکه خانوم و بچه ام تو این یک ماه دوری از من کلافه شده اند. اگر ممکن است یک مرخصی بگیرم و اینهارا ببرم مشهد، یک حال و هوایی تازه کنند.

- من تو را درک می کنم برادر. کاری که کردید، نتیجه خوبی داد و به همین خاطر یک مرخصی درسته حق شماست. همین که شماها بلند شدید و فریاد زدید: مدرسه به زبان ترکی و فلان، ما کجا و فارس ها کجا، این اراذل و اوباش هم با شما هم صدا شدند و تونستیم خیلی هایشان را دستگیر کنیم. اما الان وقت مرخصی نیست.  روزهای آتی بازی تراکتورسازی و التحاد پیش رویمان است. این دفعه کسی را دستگیر نمی کنیم. 

- این دفعه همه تون، توی یک گوشه استادیوم جمع می شوید و شعار العرب الحیوان  سرمی دهید. فقط فیلم میگیریم والسلام. بعدش دست خانواده ات را می گیری، می بری زیارت.

زن از توی آشپزخانه داد میزند:

- آهای! پس کجا موندی. غذا حاضره

- اومدم، اومدم.
*** 

خانیم مطبخ ده
یئمک بیشیرمک له مشقول دو، آمما عئینی حالدا کیشیسی ایله ده سؤزله شیر:

- جانیم! سن، نه منیم فیکریمده سن، نه ده اوشاغیمیزین، یوخسا بو ایشلریندن ال چکمیشدین ایندی یه قدر.

- آمما عزیزیم! بیزلرده ساکیت اوتورساق، کیم بس آذربایجانیمیزا جان یاندیراجاق؟

- آمما بیرآی دیرکی سنی توتوب باسمیش دیلار ایچری یه و سونوندا بوگون بوراخیب لار. باخ گؤروم! بو بیر آیدا بیزه جان یانیدیران اولدو مو هئچ؟

بو آن، کیشی نین تئلفونونون  زنگی چالیر. کیشی باخیر تئلفونونا کیم اولدوغونو آنلایینجا، تئز مطبخ دن چیخیر ائشی یه.

اوطاغینا گیریر و قاپیسینی باغلاییب تئلفونونا جواب وئریر:

- بویورون قارداش فیلانی!

- ائوه یئتیشدین؟ عایله سالامات دیر اینشالله؟

- هه، ساغ اولون قارداش فیلانی، آمما بیرآی هتل ده قالماق، هم منی یوروب، هم ده کی خانیم و اوشاغیم منیم اوزاقلیغیمدان چوخلو داریخیبلار. مومکون اولسا بیر ایزینه چیخیب بونلاری مشهده آپاریم، هاوالاری دئییشیل سین.

- من سنی آنلاییرام. گؤردوغوز ایش چوخ نتیجه وئردی و اونا گؤره ده گؤزل بیر ایزینه چیخماق حاققیزدی . سیزلر قالخیب دئدییزده: تورک دیلینده مدرسه فیلان، بیز هارا فارسلار هارا، بو گئده گوده لرده سیزین له سس سسه  وئریب قالخدیلار، چوخونو توتوب سوخدوق ایچری یه. آمما هله ایندی ایزینه چیخماق واختی دئییل. قاباغیمیزدا، تیراختورون، الاتحادلا اویونو وار. بو سفر کیمسه یی توتمایاجاغیق.

- آنلامادیم، بس اوندا استادیوم دا بیزه نه گرک وار؟

- بو سفر هامیز ایستادیومون بیر گوشه سینه ییغیشیب، بیرلیکده هارایلایین: العرب، الحیوان. فقط ویدیو فیلمی چکیله جک والسلام. اوندان سونرا اهل عایالیوی گؤتوروب زیارته گئده بیلرسن.

مطبخ دن خانیم سسلیر:

- آی بالام بس هاردا قالدین؟ گل یئمک حاضیردی!

- گلدیم، گلدیم.

 

 

 


پورنوگرافی با اندازه مغز چه ارتباطی دارد؟

$
0
0
پژوهشگران آلمانی به تازگی دریافته‌اند که تماشای پورنوگرافی با کوچک شدن قشر خاکستری مغز و تضعیف برخی ارتباطات مغزی همراه است.یکی از فرضیه‌هایی که موسسه تکامل انسانی مکس پلانک و دانشکده روانپزشکی شریته آلمان به طور مشترک مطرح کردند، به آسیب بخش خاکستری مغز در اثر تماشای پورنوگرافی اشاره دارد؛ چون مغز مردانی که بیشتر پورن می‌بینند، کاملا متفاوت با مغز معمولی است.


در این پژوهش ام‌آر‌آی (MRI) مغز مردان ۲۱ تا ۴۵ ساله که گفته بودند در هفته بطور متوسط بیش از چهار ساعت پورن تماشا می‌کنند، مورد مطالعه قرار گرفت؛ نتیجه اینکه مغز کسانی که بیشتر در معرض پورنوگرافی قرار می‌گرفتند، در مناطقی که "انگیزه"و سیستم پاداش را در کنترل دارد کوچکتر بود.

هیچکدام ار افرادی که در این مطالعه شرکت داشتند اعتیاد به پورنوگرافی یا اعتیاد به سکس را گزارش نکرده‌ بودند.

سیستم پاداش (ریوارد سیستم) سیستم پیام رسانی ویژه مغز همه پستانداران است که بدن را از برطرف شدن نیازهایش آگاه می‌کند.

به این ترتیب که پس از برطرف شدن گرسنگی، برآورده شدن میل جنسی، گوش کردن به موسیقی و بسیاری از نیازهای دیگر مغز با ترشح هورمونی در فرد احساس لذت ایجاد می‌کند.

دکتر سیمونه کیون، مدیر این گروه تحقیقاتی می‌گوید: "نتایج این تحقیق می‌تواند بیانگر این باشد که مصرف مرتب پورنوگرافی سیستم پاداش مغز را تنبل می‌کند."

به گفته این پژوهشگران، مغز این افراد هنگامی که در حال تماشای صحنه‌های سکسی محرک بودند، پیام پاداشی کمتری صادر کرده است تا یک تماشاگر گهگاهی این فیلم‌ها؛ به این معنی که مصرف‌کنندگان هر روزه پورنوگرافی از تماشای این صحنه‌ها کمتر از یک تماشاگر معمولی لذت برده‌اند.

 سیمونه کیون گفت: "از این رو ما تصور می‌کنیم کسانی که زیاد پورن می‌بینند، به محرک‌های بسیار قوی‌تر جنسی نیاز دارند تا به لذت طبیعی برسند."

این امر می‌تواند دلیل نارضایتی از زندگی جنسی در بسیاری از زوج‌های متقاضی پورنوگرافی باشد.

این در حالیست که در برخی کلینک‌های درمان مشکلات جنسی، پورنوگرافی به عنوان ارتقا دهنده زندگی جنسی توصیه می‌شود؛ اما پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهد که تماشای بیش از حد پورنوگرافی احتمالا می‌تواند زندگی جنسی زوج‌ها را به مخاطره بیندازد.

سیمونه کیون توضیح می‌دهد: "یک تحقیق تازه دیگر نشان داد نوجوانان پسری که هر روز با موضوعات اروتیک سر و کار دارند علاقه بیشتری به انواع غیرقانونی پورنوگرافی وبه کار بردن آن در زندگی روزمره خود نشان می‌دهند. برخی محققان نیز به این نتیجه رسیده‌اند که مصرف روزمره پورنوگرافی میل به اجرای آنچه را که دیده‌می‌شود، بیشتر می‌کند."

"این میل به تکرار خود به خودی دقیقا مشابه مکانیزم اعتیاد به مواد مخدر است. یعنی چون مصرف مواد مخدر، پس از مدتی، کارایی مغز در ایجاد حس لذت را کم می‌کند، فرد اعتیاد به محرک بیشتری پیدا می‌کند تا بتواند سیستم پاداش مغز را به همان اندازه قبل فعال نگه دارد."

پیش از این ثابت شده بود که تماشای زیاد پورنوگرافی با کاهش ارتباط بخش پیشین مغز و سیستم پاداش مربوط است؛ ارتباطات این دو منطقه مغز در ایجاد انگیزه نقش دارند و لذت طلبی را کنترل می‌کنند.

به این ترتیب از این تحقیق می‌توان به دو نتیجه رسید که یا تماشای پورنوگرافی باعث تخریب مغز می‌شود یا اینکه افرادی که بخشی از کورتکس مغز آنها کوچکتر است نیاز به تماشای پورنوگرافی دارند.

اگر نتیجه‌گیری دوم درست باشد، می‌توان پیش بینی کرد که چه مردانی بیشتر به تماشای صحنه‌های اروتیک علاقمندند.

به عبارت دیگر شاید کوچکی حجم مغز تماشاگران پورنوگرافی در واقع عامل علاقمندی این افراد به تماشای صحنه‌های اروتیک باشد نه محصول آن؛ یعنی می‌توان نتیجه گرفت افرادی که بخشی از مغزشان کوچکتر است در واقع به محرک خارجی بیشتر و قوی‌تری برای رسیدن به لذت معمولی احتیاج دارند و به همین دلیل به تماشای پورنوگرافی روی‌ می‌آورند.

مصرف جهانی پورنوگرافی به دلیل دسترسی ساده‌تر و مخفیانه‌تر به این محصولات در اینترنت، بسیار افزایش یافته است.

امیرعلی، فروشنده محصولات کامپیوتری در غرب تهران می‌گوید هر روز بین ده تا پانزده مشتری او دنبال فیلم پورنو هستند. دسترسی به سه فیلم بر روی موبایل برای متقاضی دستکم پانزده‌هزار تومان هزینه دارد.

 

در ایران نیز با افزایش مبادله این فیلم‌ها با موبایل، تجارت فیلم‌های پورنوگرافیک به یک حرفه غیرقانونی پرسود تبدیل شده‌است.

دکتر سیمونه کیون معتقد است با توجه به اینکه آمار نشان می‌دهد ۵۰٪ کاربران اینترنت به طور مرتب پورن تماشا می‌کنند، تحقیق در این زمینه از اهمیت خاصی برخوردار است.

"این تحقیق نشان می‌دهد که بینندگان دائمی پورنوگرافی پاسخ طبیعی به محرک جنسی ندارند یا اینکه قدرت پاسخ به محرک در آنها کاهش یافته است که این امر در واقع به بی‌میلی جنسی و روابط ضعیف جنسی می‌انجامد."

تحقیق دیگری که در ژورنال انجمن روانپزشکان آمریکا منتشر شده است به رابطه میان افزایش تماشای پورنوگرافی و افسردگی و روی‌ آوردن به الکل اشاره می‌کند.

پژوهشگران این تحقیق نیز متوجه تفاوت مشابهی در اندازه مغز شده‌اند؛ به ویژه در مناطقی که اعتیاد به موادی چون کوکائین و الکل را کنترل می‌کند.

در این تحقیق نیز تماشای زیاد پورنوگرافی به اعتیاد به مواد مخدر و الکل ربط داده شده‌ است.

توجه به موضوعات اروتیک احتمالا از امیال زیستی بسیار قوی ناشی می‌شود.

در تحقیق دیگری که دکتر کیون و دکتر گالینا انجام داده‌اند، میمون‌های نر وقتی درحال نگاه‌کردن آلت تناسلی میمون‌های ماده بودند، از دریافت پاداش‌های خوردنی و نوشیدنی سر بازمی‌زدند.

به این ترتیب می‌توان گفت که برای میمون‌ها موضوعی معادل پورن از خوردن و نوشیدن نیز مهم‌تر است.

نامه یک دختر جوان به ظریف:من نمیخوام بهم بگین "متاسفم"

$
0
0
من ایرانی ام، چرا تو مملکت خودم، جایی که کل طایفه ام بخاطرش شهید و جانباز دادن رفاه ندارم؟؟؟ چرا بی کارم؟؟؟ چرا تغذیه خوب ندارم؟؟؟ چرا بی پولم؟؟؟ چرا با این معدل و این رزومه باهام مثل یه تفاله برخورد میشه؟؟؟ این انرژی هسته ای کو؟ کجاست؟ چیش به من رسیده؟ منو تو انرژی اتمی استخدام میکنن؟؟؟ یا شوهر استعداد درخشانمو؟؟؟ قبضامون که مدام گرونتر و زیادتر میشه، تابستونا که برق مدام قطعه، پس کو تامین انرژی؟؟؟؟ حتی اگه واسه آینده کشورم خوبه چرا ما باید قربانی بشیم ؟؟؟ چرا آبادی های نسل بعد رو خاکستر ...


وقتتون بخیر

امیدوارم حالتون بهتر شده باشه
من یه دختر 26 ساله ایرانی ساکن ایرانم (ببخشید که نمیتونم خودم رو کامل معرفی کنم)
امیدوارم نامه منو کامل بخونید
من متاهلم ، سه ساله که عقد کردم اما به خاطر مشکلات مالی نمیتونیم عروسی کنیم، شوهرم دانشجوی دکتراست و کار پیدا نمیکنه ...بی پولی و بی کاری دمار از روزگار ما در آورده، پدرم یه بازنشسته ست و از پس خرید جهزیه بر نمیاد.
من اخیرا کارشناسی ارشد نوبت روزانه قبول شدم، یکی از دانشگاه های عالی تهران، یکی از بهترین رشته ها، هفته ای 3 روز میام تهران. شاید باورتون نشه اما من از پس کرایه اتوبوسم به تهران بر نمیام ...من نمیتونم هفته ای 40 هزارتومن برای غذا و کرایه و ... هزینه کنم... شوهرم توان حمایت منو نداره و از پدرم هم نمیتونم پول بگیرم، وام دانشجویی هم که به جایی نمیرسه و هنوز ندادن ...بارها به انصراف از تحصیل فکر کردم اما بغض گلومو میگیره، چون من برای قبولی خیلی زحمت کشیدم... نمیدونم شما بچه دارین یا نه ، نمیدونم خودتون و بچه هاتون چطور درس خوندین اما همه امکانات خودتونو بذارید کنار و درس خوندن تو بدترین شرایطو تصور کنید. مدام فکر میکنم اینایی که میرن دانشگاه بین الملل چقدر پول دارن؟؟؟ چطوری من نمیتونم هفته ای 40 هزارتومن پول بدم برای درس و اونا .... دیگه دارم افسرده میشم
همین برنامه رو برای جهزیه هم دارم...همیشه عقد کردن برای دخترا یعنی مهمونی، گردش، خوشی، خرج کردن، مسافرت... منم نوعروسم، اما از این زندگی فقط یه چیز بهم رسیده ، اونم حسرته
من نمیخوام بهم بگین "متاسفم". من خودمو معرفی نکردم چون ترحم کسی رو نمیخوام. من فقط حقمو میخوام...
من ایرانی ام، چرا تو مملکت خودم، جایی که کل طایفه ام بخاطرش شهید و جانباز دادن رفاه ندارم؟؟؟ چرا بی کارم؟؟؟ چرا تغذیه خوب ندارم؟؟؟ چرا بی پولم؟؟؟ چرا با این معدل و این رزومه باهام مثل یه تفاله برخورد میشه؟؟؟ این انرژی هسته ای کو؟ کجاست؟ چیش به من رسیده؟ منو تو انرژی اتمی استخدام میکنن؟؟؟ یا شوهر استعداد درخشانمو؟؟؟ قبضامون که مدام گرونتر و زیادتر میشه، تابستونا که برق مدام قطعه، پس کو تامین انرژی؟؟؟؟ حتی اگه واسه آینده کشورم خوبه چرا ما باید قربانی بشیم ؟؟؟ چرا آبادی های نسل بعد رو خاکستر ما باشه؟ مگه ما چه گناهی کردیم؟؟؟چرا مملکت من راحت از دزدی 3 هزار میلیارد تومنی میگذره ولی 24 ساعت بنده به دو ریال یارانه ی مردم؟؟؟ یارانه ای که بودنش برای آدمایی مثل من معنی حفظ آبرو رو داره. تو این وضع گرونی...
من به چه زبونی بگم آقا جان من انرژی هسته ای رو به قیمت جوونی و زندگیم نمیخوااااااااااااااااااااااااام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من فقط یه بار زندگی میکنم... میخوام شاد باشم... دیگه بسمه غصه خوردن...
من این حق مسلممو میفروشم... یکی بیاد بخره!!! در عوض کار میخوام و پول و یه خونه نقلی با یه جهزیه ساده یه دفترچه بیمه
نمیدونید این آخری شده رویای من... من نمیدونم مشکل کمر شما چیه ولی درد شمارو خوب میفهمم. درد از کمر شروع میشه تا مچ پا میاد... انگار یه رشته داغ تو پای آدمه که کشیده میشه. من نمیتونستم برم دکتر اما علائم و دردامو تو اینترنت سرچ کردم و فهمیدم چه بیماری دارم. نه میشه ایستاد، نه میشه نشست، نه میشه خوابید... من اینجا به درد تسلیم میشم ... من میمیرم از درد اما نمیتونم برم دکتر ،نمیتونم ام آر آی بگیرم. چون بیمه ندارم، چون پول ندارم، هزینه های درمان سرسام آوره، سلامتی شده به قیمت خون آدم... خوش بحال شما که برای دردتون طبیب دارید (البته هرچی که دارید حلال و خوشتون. خدا به روزیتون برکت بده. انشاءالله که حالتونم خوب بشه.)، من از ترس اینکه شوهر و پدرم شرمنده م نشن به کسی نمیگم چقدر درد میکشم... میبینید ... فرق من و شما همینه... زندگی من به یه تاره مو بنده ولی شما مسئولین زندگی آروم و قشنگتونو بی استرس ادامه میدین. واسه همینه که شما با خیال راحت خبر از مذاکرات بعدی میدید و من اشک تو چشام حلقه میزنه که ای خدااااااااا پس کی تموم میشه؟؟؟
همه اینارو گفتم که بدونید کسایی مثل من هستند که فقط زنده اند اما بارها و بارها آرزوی مرگ میکنند.
کاری کنید که تحریما تموم بشه، یه کاری کنید ارزونی بشه ، کرایه خونه کم بشه ، مواد غذایی ارزون بشه، بازار کار رونق پیدا کنه، دارو و درمان به قیمت خون آدم نباشه، امنیت و رفاه داشته باشیم. کاری کنید که منه بچه درس خون، منی که تو زندگیم فقط تلاش کردم، صبر کردم و پامو کج نذاشتم، بخاطر فشار اقتصادی تو این سن وسال این همه مریضی عصبی نداشته باشم و فکرم مدام پی انصراف از تحصیل نباشه، یه کاری کنید جوونا راحت ازدواج کنن اینطوری فسادم کم میشه. فقط یکم سریع تر ... میترسم آخرش به عمر ما قد نده.
تو رو خدا... دیگه بسه تحریم...
یکی میگفت باید قبر دهه شصتیا رو گودتر بکنند چون آرزوهای زیادی دارن که باید با خودشون به گور ببرن...

به اشتراک بذار اگه ايرانی هستی

"عکس تَزیـینی است"

..................................
جواد ظریف این نامه را مدتی در فیسبوک گذاشته بود

 
 
 

فکوهی: نوکیسه ها فخر فروشی می کنند

$
0
0
در ایران این مشکل اساسی را داریم که چون درآمد اصلی مثل نفت دست دولت است پس دولت باید ارباب باشد. البته تا زمانی که مردم عادت به دریافت پول دارند نشان می دهد ارزش کار در کشور کاهش پیدا می کند و ارزش پول بیشتر می شود.تفکر گدا اندیشی باید برافتاده شود و حق مردم کار است و حق آنها داشتن شرایطی است که زندگی خود را بر اساس مهارت جلو ببرند و دستشان نباید جلوی کسی دراز باشد.
ناصر فکوهی جامعه شناس برجسته کشور گفت: در اروپا خیلی کم می بینید که خانواده ها پول های فراوان و بی رویه را به فرزندان خود بدهند در حالی که در ایران این گونه نیست و خودنمایی در نسل دوم بسیار مشاهده می شود.
ناصر فکوهی استاد دانشگاه در برنامه پایش گفت: رفتار متعادل و عقلانی در بین مردم در برابر رابطه با خارج از کشور وجود ندارد. در طیف گسترده‌ای از کالاها خرید کالای خارجی لزوما به دلیل فخرفروشی نیست. متأسفانه برخی تولیدکنندگان به دلیل عملکردشان باعث بی اعتمادی مردم نسبت به تولیدات داخل شده‌اند.

وی گفت: اختلاف طبقاتی و اختلاف درامدی در کشور افزایش یافته است و این باعث اشرافیت‌گرایی و مصرف‌گرایی در کشور رواج پیدا کند. پدیده نوکیسه‌ها در ایران در وضعیت خطرناکی قرار گرفته و افرادی هستند که یک شبه میلیاردر شده‌اند. این افراد باعث رشد مصرف کالاهای لوکس در کشور شده‌اند.

این استاد دانشگاه در ادامه سخنان خود با اشاره به اینکه نوکیسگی در کشور به بدترین حالت ممکن وجود دارد و به نسل بعد هم منتقل می‌شود اظهار داشت: پول اینقدر در جامعه اهمیت پیدا کرده که به یک دارو برای درمان بیماری تبدیل شده است! جدال سرمایه‌گذاری صنعتی و سرمایه‌گذاری پولی به اوج خود رسیده و همین باعث ورشکستگی کشورهای صنعتی شده است. شاهد رانندگی نوجوانان تهرانی با خودروهای میلیاردی هستیم که این نشان دهنده وضعیت خطرناک کشور است. سیستم اقتصادی ایران مانند سیستم سرمایه‌داری آمریکایی و از نوع بد آن شده است که صرفا سرمایه‌داری پولی است. دولت خوب دولتی نیست که اصلا در اقتصاد دخالت نکند بلکه باید دخالت مسئولانه کند.

وی افزود: با فناوری صرف جایگاهی در دنیا نخواهیم داشت و سرمایه‌گذاری روی فرهنگ بسیار مهمتر از سرمایه‌گذاری در فناوری است. تفکر گدا اندیشی باید در کشور برچیده شود. از زمانی که پول نفت وارد کشور شد ارزش کار در کشور از بین رفت و پول تبدیل به همه چیز شد.

ناصر فکوهی جامعه شناس برجسته کشور گفت: در حال حاضر فروش کالا تنها با استدلال ملی گرایی امکان پذیر نیست. نوکسیگی در بدترین شرایط خودش است که اکنون درکشور با آن روبرو هستیم.

ناصر فکوهی شب گذشته با حضور در برنامه اقتصادی پایش اظهار کرد: هویتهای محلی ونگاه جهانی مسئله ملی گرایی راتحت تأثیرقرارداده است. ما در روند ساختن دولت ملی و یک ملت قدرتمندترهستیم و چندان منطقی نیست فقط با استدلال ملی گرایی دراین جهان محصولات خود رابه فروش برسانیم.

وی با تأکید بر علت اختلافات طبقاتی بعنوان رواج مصرف های فخرفروشانه در کشور گفت:افزایش فاصله طبقاتی درجامعه یک نوع اشرافیت گرایی و مصرف گرایی اشرافگرا به وجود می آورد و در این اختلاف طبقاتی است که مصرف فخرفروشانه ونمایشی در جامعه افزایش پیدا میکند. پایه تمامی جوامع متعادل طبقه متوسط است که متعارف مصرف شان نه فخر فروشانه است و نه شکل خاصی دارد.

این جامعه شناس برجسته کشور در پاسخ به این سؤال مجری که مردم ما چه پاداشی از خودنمایی و فخر فروشی می گیرند که این کار را انجام می دهند گفت: بخش اعظمی از پاسخ سؤال شما در فرآیند تولید ثروت در جامعه ایرانی است.این فرآیند پدیده ای را به وجود آورده که کسانی که خیلی پولدار می شوند و عقیده ای هم به این ندارند که این پول برایشان باقی بماند به سرعت می خواهند نمایش بدهند که موقعیت طبقاتی شان تغییر کرده است. این (نوکیسه ها)کسانی هستند که مصرف اجناس لوکس را بالا می برند و چون خیلی ساده پول را به دست می آوردند خیلی ساده هم خرج می کنند و متأسفانه این کار را بعنوان یک فرهنگ به نسل بعد منتقل می کنند.

وجود بدترین شکل نوکسیگی در ایران
فکوهی ادامه داد: در اروپا خیلی کم می بینید که خانواده ها پول های فراوان و بی رویه را به فرزندان خود بدهند در حالی که در ایران این گونه نیست و خودنمایی در نسل دوم بسیار مشاهده می شود. برخی جوانان ۱۸ ساله ایرانی ماشین های ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیون تومانی را سوار می شوند و این نوکسیگی در بدترین شرایط خودش است که اکنون درکشور با آن روبرو هستیم. فرد نه تنها خودش این پول را به راحتی خرج می کند و دور می ریزد بلکه دست فرزندانش هم می دهد تا خرج کنند و این گونه رفتارها بعد درجامعه تبدیل به یک آسیب عمومی می شود و باعث می شود سیستم اجتماعی ما به سمت پول درمانی برود.

وی یادآور شد: اکثر مردم جامعه ما تصور می کنند پول داروی معجزه آسایی است. در حقیقت سرمایه داری پولی است که در سطح جهان این مصیبت را به وجود آورده و کشورهای صنعتی را ورشکست کرده است. سرمایه داری صنعتی بعد از جنگ جهانی دوم توسط سرمایه داری پولی به شدت ضربه خورد.

تولید کننده و صنعت گر راه نجات کشور
فکوهی در واکنش به این گفته مجری که نقش پول برای کار آفرینان در درجه سوم و چهارم است گفت: متأسفانه اکنون در ایران نمی بینیم که سیستم اجتماعی به دنبال حمایت از تولید کننده برود در حالیکه تولید کننده و صنعت گر راه نجات کشور هستند. درست است که پول هم لازم می باشد ولی همین پول می تواند بعضی مواقع نقش انحرافی داشته باشد و جایی که کار، ابتکار، ایده، دلسوزی و آینده نگری باشد را از بین ببرد و برای حل مشکلات راه حل پول درمانی ارائه کند. پول در کوتاه مدت آرامش و ثبات می آورد ولی بعد ضربات متعددی را پشت سر هم به جامعه وارد می کند.

این جامعه شناس عنوان کرد: نباید به سمتی برویم که با خرید برخی از کالاها نوع رفتار مقابل نسبت به ما تغییر کند و باعث ایجاد احترام شود. اکنون در ایران نوع کالای مصرفی افراد احترام ایجاد می کند.این کار در هیچ جای دنیا دیده نمی شود به طور مثال در سیستم درآمدی آمریکا وقتی شخصی به یک درآمد خاص و بالا رسید دیگر زندگی اش فرق می کند و افراد از این تفکر پیروی می کنند اما در سایر کشورها این گونه نیست.متأسفانه سیستم سرمایه داری ما روی الگوی آمریکایی از نوع بدش حرکت کرده و این درحالی است که آمریکا تا سال ۱۹۷۰ اصلاًاینطورنبوده است و بعد به سمت سیستم سرمایه داری پولی حرکت کرد.ملی گرایی در دوره ای خاص و در کشورهای صنعتی در قرن ۱۹ و ۲۰ موج دارد.

لزوم بازگشت مردم ایران به واقع بینی

وی با اشاره به اینکه جهانی شدن مسئله ملی گرایی را تغییر داده است گفت: تا ۴۰ سال پیش ملی گرایی خاص تر بود.مردم کشور ما درتضاد وتناقض اند زیرا یاخودشان را بالاتر میبینند و یا پایین تر و بهتر است که به اصل واقع بینی برگردند.

فکوهی تصریح کرد: سیستم اقتصادی کینزی به بزرگنمایی طبقه متوسط توجه دارد و اعتقادی به تصدی گری دولت ندارد ولی سیستم اقتصادی ضدکینزی اعتقاد دارد که بازار آزاد است و هیچ دخالتی در آن نباید انجام شود. ما اعتقاد داریم که دولت مسئول نباید تصدی گری کند باید دخالتی کند که مؤثر باشد و منجر به ایجاد اعتماد شود چرا که دخالت هایی که اعتماد را به هم می زند اصلاً فایده ای ندارد.

جامعه شناس برجسته کشور خاطرنشان کرد: در کشور ایران سه بخش انرژی، توریسم و ترابری را برای ایجاد و تقویت یک اقتصاد بزرگ داریم که باید از آن استفاده کنیم. به طور مثال در بخش ترابری ایران تنها راه ارتباطی آسیای میانه با اروپا است بنابراین ما در این گونه موقعیت ها می توانیم میلیون ها کار تولید کنیم.

لزوم سرمایه گذاری گسترده در بخش فرهنگ

وی در پاسخ به این سؤال مجری مبنی بر اینکه فرهنگ چقدر در انتخاب کالایی با هدف فخر فروشانه مهم است گفت: فرهنگ مسئله اساسی و اصلی هر جامعه است. طی ۳۰ تا ۴۰ سال طلایی مردم جهان فکر می کردند مهمترین مسئله فناوری است ولی بعد متوجه شدند که اصلی ترین مسئله فرهنگ است. اگر جامعه ای فرهنگ نداشته باشد، به خود اعتقاد نداشته باشد و در نهایت خودش را نشناسد جایگاهی در دنیا نخواهد داشت و این مهم نیست که چه چیزی را بهتر و یا کدام را بدتر تولید می کند. مسئله مهم برای هر جامعه این است که ما بتوانیم جهان را بفهمیم و لازمه ی این درک و فهم فرهنگ است پس باید در بخش فرهنگ سرمایه گذاری های گسترده ای صورت بگیرد. در حقیقت فرهنگ اهمیت بسیار بالایی نسبت به فناوری دارد.

دست مردم نباید جلوی کسی دراز باشد

فکوهی اذعان کرد: در ایران این مشکل اساسی را داریم که چون درآمد اصلی مثل نفت دست دولت است پس دولت باید ارباب باشد. البته تا زمانی که مردم عادت به دریافت پول دارند نشان می دهد ارزش کار در کشور کاهش پیدا می کند و ارزش پول بیشتر می شود.تفکر گدا اندیشی باید برافتاده شود و حق مردم کار است و حق آنها داشتن شرایطی است که زندگی خود را بر اساس مهارت جلو ببرند و دستشان نباید جلوی کسی دراز باشد.

فکوهی گفت: مدرنیته آسیب زده و آسیب زا را برخی اوقات در کشور مشاهده می کنیم و این تصور پیش می آید که بهتر بود ما پیشرفت کمتر با عقلانیت بیشتری داشتیم ، تا فرهنگ همراهی پیشرفت را نداشته باشیم.در جامعه شناسی مدرن به این مسئله رسیدیم که نکات ریز بسیار مهم تر از راهبردهای بزرگ است. مردم در واقعیت زندگی اجتماعی خود با این نکات ریز زندگی می کنند.

وی تأکید کرد: درحال حاضرسیستم اقتصادی حاکم بر جهان برای یک کالا تنهایکمنشأ ندارد. مصرف فخر فروشانه و نمایشی به گروه خاصی از کالا مانند: خودرو، لباس، لوازم خانگی و لوازم آرایشی مربوط است. طیف گسترده ای از کالاها هستند که از نظر فنی فخر فروشی به آنها وارد نیست.وقتی تولید کننده از اعتماد مردم سوء استفاده کند در چرخه اول و دوم متوقف می شود و اعتمادش شکسته خواهد شد و تنها در کوتاه مدت به سود خوبی دست پیدا می کند و باید بدانند که اعتمادی که ازدست برود به همین سادگی ها برنمیگردد.

 
 

عواقب تغییر مدیریت در بهداری ندامتگاه مرکزی کرج

$
0
0
مرگ و میر زندانیان به دلایل مختلفی همچون عدم درمان به موقع ویا مصرف بی رویه داروهای روان گردان همچون ترامادول و متادون که علاوه بر توزیع علنی توسط بهداری در بازار سیاه زندان هم به وفور در دسترس زندانیان قرار میگیرد، افزایش چشمگیر پیدا کرده و هر بیماری که به بهداری مراجعه کرده میگوید یکی الی دو جنازه که کاورشده (درون محفظه های مخصوص برای انتقال به سردخانه و مراسم دفن آنها پوشانده میشوند) در کنار بهداری انباشته شده است.

 دکتر پژمان عادلی در اسفند 1392 جانشین دکترمهران قلی زاده شد. ایشان ارتقا مقام یافته وهم اکنون رییس بهداری های زندان استان البرز شده است. زندانیان از تغییرات بوجودآمده توسط ریاست جدید ابراز نارضایتی می کنند وبه مشکلاتی اشاره دارند که در زیر به آنها میپردازم:

 1-    دکتر عادلی از ورود داروهای روزانه به سالن ها جلوگیری کرده، داروهای معمولی (مانند: قرص های سرماخوردگی،تب برها،مسکن برای میگرنی ها و دردهای عضلانی و...،اسپری برای بیماران آسمی ) که قبلا بدون نسخه هرهفته به سالن ها آورده میشد و دراختیار زندانیان بیمارقرار میگرفت، حال فقط با تجویز مستقیم خودش باید انجام شود.

 2-    غذاهای رژیمی و جیره خشک که پیشتر به دلیل تورم ومشکلات اقتصادی زندان نامنظم وکم شده بود، بعد از این تغییر کاملا قطع شده است.

 3-    زندانیان بیمار بصورت گزینشی توسط دستیارانش انتخاب میشوند، تنها هفته ای 2 بار آنها به سالن ها آمده وبعد از مراجعه زندانیان بیمار، آنها هستند که تشخیص میدهند چه کسی واقعا بیمار است یا تمارض میکند و یا نیازی نیست درحال حاضر به بهداری برود.

  در صورتیکه درمدت ریاست قبلی این کار توسط فردی که زندانیان از بین خودشان به عنوان رابط بهداری در هر سالن انتخاب می کردند،انجام میشد بدین ترتیب که هرشب او به درون اتاقها آمده و اسامی بیماران را نوشته و نوبتی همه تحت درمان و رسیدگی قرار میگرفتند.

 4-    زمانیکه زندانی بیمارپس از معاینه نیاز به داروهای خاص و یا باید آزمایشاتی نظیر سونوگرافی و رادیولوژی و... بگیرد تمامی هزینه های آن را خودش باید بپرزاد و زمانی که علت آنرا از وی جویا شدند در پاسخ میگوید که هزینه های زندان زیاد است و باید صرفه جویی شود، گفته میشود که زمانی که هر زندانی ابتدا وارد زندان شده و تشکیل پرونده میشود،خودبخود توسط قراردادی که زندان با شرکت های بیمه مختلف دارد بیمه میشود.

 5-    لغو قرار داد پزشکانی که ظاهرا به نحوه مدیریت جدید اعتراض داشته و یا آنهایی که رابطه بهتری با بیماران داشته و زندانیان از آنها راضی بودند، همه بدلیل تجدید نشدن قرارداد دیگر در بهداری کار نمیکنند. مانند دکتر مسعود نژادبهرام که به گفته زندانیان رسیدگی مناسبی داشته و در رابطه با تشخیص بیماریها و مراوده با بیماران تجربه لازم و خوبی کسب کرده بوده ، و حال نبود آنها زندانیان را سردرگم کرده است.

 2مورد زیر اعمال پر مخاطره ایست که منجر به افزایش مرگ زندانیان شده است:

 1-    عدم اعزام به بیمارستان در مورد بیماران اورژانسی به بهانه نبود آمبولانس و یا نداشتن مامور جهت اعزام با زندانی بیمار به بیمارستان.بطور نمونه 2 ماه پیش زندانی علی ایلامی در سالن 4 که در یک نزاع چاقو خورده بود وازاعزام آن به بیمارستان جلوگیری شد که در نهایت در اثر خونریزی شدید فوت شد.

 2-    توزیع بی رویه متادون و قرص های روان گردان تحت عنوان حمایت از بیماران تحت نظری، بیماران تحت نظری زندانیانی هستند که قرص های ارام بخشی همچون آمی تریپتلین، آلپرازولام، ترامادول، دیازپام، کلونازپام، فلوکستین و از قبیل داروها مصرف میکنند. توزیع متادون زیاد شده طوریکه از زندانی هرماه 30 هزارتومان گرفته و روزانه با توجه به میزان مصرف فرد بین 5 تا 20 سی سی متادون داده میشود و همین امر موجب شده که در هفته زندانیانی که به دلیل مصرف زیاد (اور دوز) این قبیل داروها جانشان را از دست میدهند، فزونی یافته اند.

 مرگ و میر زندانیان به دلایل مختلفی همچون عدم درمان به موقع ویا مصرف بی رویه داروهای روان گردان همچون ترامادول و متادون که علاوه بر توزیع علنی توسط بهداری در بازار سیاه زندان هم به وفور در دسترس زندانیان قرار میگیرد، افزایش چشمگیر پیدا کرده و هر بیماری که به بهداری مراجعه کرده میگوید یکی الی دو جنازه که کاورشده (درون محفظه های مخصوص برای انتقال به سردخانه و مراسم دفن آنها پوشانده میشوند) در کنار بهداری انباشته شده است.

تربیت ۲۵ هزار مداح در مدارس

$
0
0
هر روز شاهد افزایش هیئتهای مذهبی در مدارس ایران و در کنار آن تربیت دانش آموزان مداح هستیم.به گفته حسن آهی نایب رئیس خانه مداحان امسال دانشکده علمی کاربردی علوم و فنون مداحی برای خواهران و برادران مداح راه اندازی خواهد شد.این دانشکده در مقطع کاردانی و کار‌شناسی دانشجو می‌پذیرد.

تعداد هیات های مذهبی مدارس در دوره وزارت علی اصغر فانی افزایش یافته و از ۱۵ هزار به ۱۶ هزار هیات رسیده است. محمدرضا مسیب زاده مدیرکل قرآن، عترت و نماز وزارت آموزش و پرورش روز پنجشنبه ۸ خرداد ۹۳ با بیان اینکه ۱۶ هزار هیات مذهبی در مدارس داریم گفت: "۱۰ هزار هیات مذهبی مدارس در سازمان تبلیغات اسلامی ثبت شده و مجوز دریافت کرده اند که در مناسبت های مختلف فعالیت های خود را انجام می دهند."تنها در استان مازندران دو هزار و ۵۳۹ هیات مذهبی را با حضور دانش آموزان و فرهنگیان، راه اندازی شده است.سال گذشته طرحی با عنوان هر کلاس یک حسینیه اجرا شد و خیمه های عزا و ماتم در تمام مدارس استان مازندران برپا گردید. در استان زنجان نیز سال گذشته ۳۹ هیات دانش‌آموزی و ۱۴ هیات همکاران فرهنگی فعال شدند و ۱۲۰۰ نفر دانش‌آموز مداح شناسایی و به هیات‌های مذهبی و مداحان جهت آموزش معرفی شده‌اند.

در کنار تشکیل هیات های مذهبی در مدارس، طرح آموزش مداحان دانش‌آموز از سه سال پیش در آموزش و پرورش اجرا می شود. تا شهریورماه سال گذشته ۲۵ هزار مداح دانش آموز شناسایی و تربیت شده اند. محمد بنیادی مدیرکل قبلی قرآن، عترت و نماز وزارت آموزش و پرورش در شهریورماه ۹۲ گفت: "شعار ما این است که پا منبری درست کنیم نه فوق منبر. این شعار بدان معناست که این دانش‌آموزان مداح شوری را ایجاد و مهیا کنند برای سخنوران و خطیب‌هایی که می‌خواهند خطبه‌ها را بخوانند."آمار ۲۵ هزار مداح مربوط به ۳۲ استان و ۷۵۰ منطقه کشور است. تنها در شهر تهران ۷ هزار مداح دانش آموز شناسایی و تربیت شده اند. برنامه تربیت مداح از میان دانش آموزان از برنامه های حاجی بابایی وزیر سابق بود که درسال ۹۲ توسط وزیر جدید آموزش و پرورش پی گرفته شد.

از سال ۸۹ به بعد مسابقات مداحی دانش آموزان با همکاری سازمان فرهنگی ـ– هنری شهرداری تهران، آموزش و پرورش، فرهنگسرای اندیشه، بنیاد دعبل و سازمان دانش آموزی هرسال در آغاز ماه محرم در تهران برگزار می شود. در مراسم انتخاب مداحان در آذر سال ۹۲، حمیدرضا کفاش معاون پرورشی علی اصغر فانی وزیر آموزش و پرورش گفت: "برگزار کنندگان این مراسم باید اتاق فکری تشکیل دهند و افراد متخصص بنشینند و در مورد آینده این مراسم تصمیم گیری کنند. نباید از کمیت بالا خوشحال شویم باید به کیفیت نگاه کنیم. به نظر بنده دانش آموزان مستعد باید پی گیری شوند تا سالهای بعد ببینند اینها به کجا رسیدند. این مسیر باید پی گیری شود. از این مجموعه یک نفر محمود کریمی بیرون بیاید، کافی است."اشاره حمیدرضا کفاش به محمود کریمی یکی از سرشناس ترین مداحان ایران به عنوان الگوی دانش آموزان مداح بود.

مسابقه انتخاب مداحان برتر دانش آموزی، محرم هرسال در سه مقطع، ابتدایی، دوره اول دبیرستان و دوره دوم دبیرستان، برگزار می شود. سال ۹۲ در این مسابقه، ۷ هزار دانش آموز شرکت کردند. محمود کریمی در این مراسم سخنرانی کرد و گفت: "همه نوع کنکور دیده بودیم؛ مسابقات مختلف ورزشی دیده بودیم. انواع المپیاد علمی دیده بودیم اما تا حالا مسابقه «نوکری» ندیده بودیم."کریمی با بیان اینکه خانواده ها فرزندانشان را برای نوکری به مسابقه می فرستند و دانش آموزان برای نوکری آقا، سر و دست می شکنند، گفت: "اگر می خواهید یک روضه خوان خوب شوید باید علم روضه خواندن داشته باشید. تقوای صرف کافی نیست. آشپزی هیات را به کسی که تنها تقوا دارد می سپرید؟! آشپزخانه و آبدارچی و واعظ و... باید متخصص باشند، مداح نباید متخصص باشد؟! مداح هم باید متخصص باشد."

برای مداحان دانش آموز کلاس‌های "امام‌شناسی"برگزار می شود و اشعار، مولودی‌خوانی، شهادت‌ها و ولادت‌ها به گونه‌ای مدیریت شود که مداح بتواند در اوج امام‌شناسی، منابع اصیل را مطالعه کرده و اشعاری را انتخاب کند که پاسخگوی فضای امروزی برای مداحان جوان باشد. خانه مداحان کشور که یک تشکل مداحی با ۱۷۰۰ عضو است در سال ۹۱ طرحی به آموزش و پرورش ارائه داد که طبق آن به نوآموزان و دانش آموزان پیش دبستانی و دبستانی مداحی آموزش داده شود‌. علیرضا جاریانی خبر از برگزاری جلساتی با کار‌شناسان امور تربیتی وپرورشی آموزش و پرورش به منظور تهیه کتاب آموزش مداحی داد. اساتید این رشته مداحی را تلفیقی از اعتقاد، علم و هنر می دانند. دانش‌آموزان مداح تحت‌نظر یک استاد فعالیت می کنند. کودک و نوجوان باید متناسب با سن خود روضه بخواند، به عنوان مثال نوجوان می‌تواند تنها روضه حضرت رقیه (س) و حضرت قاسم (ع) را بخواند؛ اما وقتی جوان شد می‌تواند روضه حضرت علی‌اکبر (ع) را بخواند.

به گفته حسن آهی نایب رئیس خانه مداحان امسال دانشکده علمی کاربردی علوم و فنون مداحی برای خواهران و برادران مداح راه اندازی خواهد شد.این دانشکده در مقطع کاردانی و کار‌شناسی دانشجو می‌پذیرد. به گفته آهی دانشجویان از طریق خانه مداحان کشور به دانشکده معرفی می‌شوند. افرادی معرفی خواهند شد که سطح پایه مداحی را بدانند.نایب رئیس خانه مداحان در پاسخ به این سؤال که این دانشکده از چه زمانی راه اندازی می‌شود، گفت: "مقدمات کار انجام شده است و مجوز دانشکده از وزارت علوم نیز اخذ شده است بنابراین به نظر می‌رسد از نیمه دوم سال جاری (۹۳) راه اندازی و دانشجو بپذیرد"شناسایی خواهران مداح از دیگر برنامه‌های سال ۹۳ خانه مداحان کشور است. خواهران مداح حداقل باید یک سال دوره ببینند و بعد از آن کارت شناسایی برای آنها صادر خواهد شد. عضو خانه مداحان کشوربا بیان اینکه به طور مثال در دبیرستان درسی با عنوان ادبیات آئینی برای آموزش مداحی در نظر گرفته می‌شود؛ ‌افزود: "البته این پیشنهادات برای اینکه عملی شود نیازبه تایید وزارت آموزش وپرورش دارد."

 

مسئولیت انسانی در دفاع از "حقِ حیات"ساکنین کمپ لیبرتی در عراق

$
0
0
علاوه بر عراقیانی که در حمله گروه داعش در خطر مرگ و آوارگی قرار دارند، نزدیک به سه هزار نفر اعضاء یک سازمان سیاسی ایرانی که غیر مسلح هستند نیز در معرض خطر جدی قرار دارند. تاکید می شود موضوع، موضوع جان نزدیک به سه هزار انسان است. صرفنظر از آنکه طرف های درگیر در عراق کیستند و چیستند و چه اهدافی دارند، در میانه ی این درگیری های هر دم افزاینده، امنیت جان ساکنین کمپ لیبرتی به نحوی غیر قابل پیش بینی در معرض خطر جدی قرار دارد.

تفرقه و بی اعتمادی سیاسی که رژیم جمهوری اسلامی در طول حیات خود در بین مردم و جامعه ایرانیان پراکنده است، مدت هاست در دایره بزرگتری به سکوت، تماشا کردن، بی عملی و بی تفاوتی نسبت به "حقِ حیات انسان ها"کشیده شده است. نشانه های آن در پهنه های مختلف قابل مشاهده است: آنزمان که انسان ها را در خیابان ها و میدان ها به دار می کشند، آنزمان که جوانان را دسته دسته با سر تراشیده در محله ها می چرخانند و به شلاق می کشند، آنزمان که زنان را کِشان کِشان و با توهین و توسری و تحقیر به درون ماشین های گشت فرو می کنند، آنزمان که جسد اعدام شده ها را به خانواده ها تحویل نمی دهند، آنزمان که یک روزنامه نگار یا یک فعال حقوق بشر را دستگیر کرده و خانواده اش از سرنوشتش بی خبر است و... بسیاری تماشاچی هستند و خاموش. سکوتی گورستانی برکل جامعه ایران سایه گسترانده است. اینگونه است که امروز شاهد سرزمینی هستیم، بسا وحشتناک تر از آنچه شاملو می گفت:

  "هراس من - باری - همه از مردن در سرزمینی ست
   که مزد گورکن
    از [حیات] آدمی
     افزون تر باشد..."


اگر احزاب، گروه ها و رسانه های ایرانی به دستگیری و ربوده شدن دختران دانش آموز نیجریه ای واکنش نشان می دهند، که باید بدهند، تحسین برانگیز است. اما آنجا که افغان ها، بهائی ها، دراویش، بلوچ ها، کولبران کورد و... تحقیر و سرکوب و کشته می شوند، واکنش ها به آن کمتر بوده یا ضعیف است و با تاخیر اعلام می شود.

در مورد کشتار اعضاء سازمان مجاهدین خلق که اینک در کمپی موسوم به لیبرتی در حاشیه ی بغداد اسکان داده شده اند نیز نشانه های اعتراض ضعیف و پراکنده بوده یا از کنار آن با سکوت و خاموشی گذر می شود، چرا؟

مخالفت با رهبری سازمان مجاهدین خلق یا اختلاف های سیاسی با این سازمان نباید دلیلی برای سکوت در قبال کشتارِ ساکنینِ کمپ لیبرتی باشد. اینک شرایط امنیتی در کشور عراق بیش از هر زمان دیگر متزلزل و شکننده شده است. کشتار و هرج و مرج همه ی  کشور عراق را فرا گرفته است. روز گذشته 10 ژوئن 2014 شهر موصل، دومین شهر بزرگ این کشور به کنترل نیروهای داعش در آمد. شبه نظامیان متعصبی که با افتخار سرِ بریده ی انسانها را بدست گرفته و ترورِ کور در مناطقِ تحت کنترلشان حاکم شده است. امروز و به فاصله یک روز، اخبار منتشر شده از پیشروی های بیشتر این نیرو و تصرف شهر تکریت و بخش هائی از استان کرکوک خبر میدهند. در این میان دولت عراق ناتوان از تامین حفاظت کشور است تا آنجا که نخست وزیر این کشور از پارلمان درخواست موافقت با برقراری حالت فوق العاده در کشور را مطرح کرد.

علاوه بر عراقیانی که در این جنگ در خطر مرگ و آوارگی قرار دارند، نزدیک به سه هزار نفر اعضاء یک سازمان سیاسی ایرانی که غیر مسلح هستند نیز در معرض خطر جدی قرار دارند. تاکید می شود موضوع، موضوع جان نزدیک به سه هزار انسان است. صرفنظر از آنکه طرف های درگیر در عراق کیستند و چیستند و چه اهدافی دارند، در  میانه ی این درگیری های هر دم افزاینده، امنیت جان ساکنین کمپ لیبرتی به نحوی غیر قابل پیش بینی در معرض خطر جدی قرار دارد. 

سوال این است: در وضعیت دائما نا امن شده ی عراق، مسئولیت انسانی در قبال دفاع از حق حیات این انسان ها چه می شود؟ آیا اختلاف نظر با یک سازمان سیاسی یا نگرانی و ترس از موردِ حمله قرار گرفتن از سوی رهبری این سازمان به دلیل اظهار نظر در مورد این موضوع، می تواند مانع موضعگیری و اظهار نظر شود؟ موضعگیری در این زمینه، موضوعی است تماما وجدانی، انسانی و حقوق بشری و نباید آن را با مسائل سیاسی مرتبط کرد. 

به عنوان یک فعال حقوق بشر، احزاب، سازمان ها و گروه های ایرانی و شخصیت های سیاسی و فرهنگی و هنری و ادبی و اجتماعی و علمی و سندیکائی و نیز روزنامه نگاران و رسانه های فارسی یا فارسی زبان و همچنین هر ایرانی یا انسان مدافع حقوق بشر و مدافع حق حیات را فرا می خوانم تا در مورد خطرِ جانی یا احتمال کشتار ساکنین کمپ لیبرتی در عراق سکوت نکرده، تماشاچی نبوده و نسبت به آن بی تفاوت نباشند.

شما را فرا می خوانم تا به طور شخصی یا جمعی، به طور گروهی یا تشکیلاتی و به طور انفرادی یا مشترک موضع گیری کنید. به هر شکل و طریقی که می توانید با کمیساریای عالی امور پناهندگان در عراق و با وزرات خارجه ایالت متحده آمریکا تماس گرفته و خواستار تامین حفاظتِ جان ساکنین کمپ لیبرتی در شرایط  متشنج کنونی شوید. از آنها بخواهید خروج ساکنین این کمپ به کشورهای ثالث را تسریع کنند.

شما را فرا می خوانم تا مسئولیت انسانی خود در این مورد را از ملاحظات سیاسی جدا کنید و در این مورد، دفاع  از "حقِ حیات"را اولویت برتر خود قرار دهید. 

به عنوان اولین قدمِ عملی، شما را فرا می خوانم تا این نوشته را هرچه گسترده تر برای احزاب و گروه ها و شخصیت ها و رسانه های ایرانی یا فارسی زبان یا دوستان خود ارسال کرده و خود نیز حتی در حد یک جمله  واکنش نشان داده و در مورد آن نظر دهید. دفاع از حقِ حیات، "خودی و غیر خودی"نمی شناسد. نظاره گر بودن و سکوت را بشکنید!
 

وضعیت عراق برای ساکنان لیبرتی هر چه خطرناک تر میشود!

$
0
0
قضاوت کردن در مورد ماهیت نیروهایی که با ارتش عراق و دولت مالکی در حال جنگ هستند ساده نیست. شرایط عراق به هر سمتی برود در حال حاضر چشم انداز امنیت در آن وجود ندارد. عراق برای مدتهای طولانی در ورطه جنگ داخلی افتاده و به هر سمت که سنگینی کفه بچرخد. ساکنان لیبرتی به عنوان هدف آسان در معرض قتل عام انتقام جویانه قرار دارند.

 از ساعت ده و نیم امشب در عراق وضعیت فوق العاده اعلام شده است. به گزارش خبرگزاری ها فقط در یک ماه گذشته بیش از ۹۰۰ نفر در عراق کشته شده اند. خبرگزاری فرانسه آمار کشته شدگان را در سال ۲۰۱۴ یعنی تنها طی ۵ ماه گذشته ۴۶۰۰ نفر اعلام کرده است. درگیری های داخلی رو به خشونت غیرقابل کنترلی میرود. امروز استان نینوا در شمال غرب عراق و مرکز آن "موصل"که دومین شهر بزرگ عراق محسوب میشود، "به تصرف نیروی داعش درآمد. نیروهای داعش استانداری، فرودگاه و ستاد فرماندهی نینوا را تصرف و نزدیک به هزار و چهارصد زندانی را آزاد کرده اند. همچنین کنترل فرودگاه موصل و دو شبکه تلویزیونی را در دست دارند. بیش از این نیز شهر فلوجه به دست آنها تسخیر شده بود.

درگیری ها در استان کرکوک بین نیروهای داعش و ارتش عراق ادامه دارد. به گفته برخی منابع، تا کنون چهار منطقه در غرب کرکوک نیز به دست نیروهای داعش افتاده است. درگیری ها به اطراف بغداد گسترش یافته. بر اثر انفجار سه اتوموبیل بمب گذاری شده در استان های دیالی و صلاح الدین بیش از سی نفر کشته و بیش از صد نفر زخمی شده اند. هفته گذشته شهر سامرا در شصت کیلومتری بغداد برای مدتی در دست نیروهای داعش بود. 
اسامه نجیفی رئیس پارلمان عراق طی بیانیه ای از مردم خواست تا با نیروهای ارتش علیه داعش همکاری کنند. همچنین آمریکا اعلام کرده است که بر اساس پیمان استراتژیک به عراق کمک خواهد کرد.
از طرفی سایت العربیه امشب نوشت : "قاسم سلیمانی در عراق بسر میبرد.... و اطلاعات موثق از عراق حاکی از آن است که قاسم سلیمانی فرمانده لشکری است که ده‌ها گردان از گروه‌های شبه نظامی را تشکیل داده تا در کنار ارتش عراق و ارتش سوریه ...بجنگند.." 
در این میان مجاهدین در سایت های خود نیروهای شورشی را رسما عشایر انقلابی می خوانند که بر علیه دولت مالکی بپا خاسته اند و تصرف شهر موصل و پیشروی آنها به سمت بغداد را پیروزی انقلابیون بر نیروهای مالکی اعلام میکنند. 
قضاوت کردن در مورد ماهیت نیروهایی که با ارتش عراق و دولت مالکی در حال جنگ هستند ساده نیست. آیا آنطور که رسانه های بین المللی تبلیغ میکنند، نیروهای داعش تروریست های وابسته به القاعده هستند؟ و یا آنطور که مجاهدین میگویند، عشایر انقلابی مخالف دولت مالکی میباشند که برای آزاد کردن عراق سلاح بدست گرفته اند؟ 
هر کدام که باشد در این اصل مهم تغییری بوجود نمی آورد که جان ساکنان لیبرتی در عراق بصورت روزافزون در خطری بسیار جدی قرار دارد. شرایط عراق به هر سمتی برود در حال حاضر چشم انداز امنیت در آن وجود ندارد. عراق برای مدتهای طولانی در ورطه جنگ داخلی افتاده و به هر سمت که سنگینی کفه بچرخد. ساکنان لیبرتی به عنوان هدف آسان در معرض قتل عام انتقام جویانه قرار دارند. نجات جان آنها وظیفه تمام کسانی است که کوچکترین امکانی در این رابطه می توانند فراهم کنند. اما بسیج عمومی در جهت نجات جان ساکنان لیبرتی در درجه اول وظیفه اصلی و مهم سازمان مجاهدین میباشد که مسئولیت اول را در قبال حفظ جان اعضایشان بعهده دارند. کاربرد سه وکیل برای هر ساکن لیبرتی در اینجا مشخص میشود.به خاطر داشته باشیم شعار "میتوان و باید"مریم رجوی اگر در نجات جان ساکنان لیبرتی کاربرد نداشته باشد در هیچ کجای دیگر نخواهد داشت.
کمپین ما از سازمان ملل، کمیساریای عالی پناهندگان میخواهد تا در درجه اول حفاظت کامل ساکنان لیبرتی را در برابر این درگیری ها که ربطی به آنها ندارد تامین کرده و بلافاصله به انتقال آنها به کشور ثالث مبادرت کنند. 
همچنین بار دیگر مسئولیت مجاهدین را در قبال حفظ جان اعضای زندانی خود در عراق یادآوری میکنیم. تا با تمام امکانات خود به خروج و انتقال ساکنان لیبرتی اقدام کنند و از خانواده ها در این رابطه کمک بگیرند. مرگ در کمین ساکنان لیبرتی نشسته 

از طرف کمپین برای انتقال فوری ساکنان لیبرتی به کشور ثالث

 


تکفيری‌ها از کجا می‌آيند؟ علت پيشرفت برق‌آسای آنان چيست؟

$
0
0
اوضاع نگران کننده عراق بار ديگر به همه بازيگران بين المللی و آکتورهای سياسی منطقه ای يادآوری می کند که امنيت کشورهای خاورميانه از راههای نظامی، مسابقه تسليحاتی و خصومت ميان دولت های منطقه تامين نمی شود. برعکس همکاری های منطقه ای و مبارزه با تبعيض های مذهبی و فقر و جهل است که می تواند خاورميانه را از خطر سقوط در سراشيب جنگ های مذهبی برهاند. اگر دولت ايران نتواند به سرعت از سياستهای تبعيض آميز مذهبی و نگاه امنيتی به مناطق مرزی ايران، فاصله بگيرد بی ترديد آنچه امروز در عراق جريان دارد، فردا به مرزه

 

اسلاميست های تکفيری با سرعتی باورنکردنی در عراق پيشروی می کنند. شهرهای موصل و تکريت در فاصله چهار روز گذشته سقوط کرده است. ارتش عراق پس از اندک مقاومتی از برابر اين نيروها عقب نشينی و به گفته برخی از ناظران فرار می کند. از شمار واقعی جنگجويان داعش (دولت اسلامی عراق و شام) اطلاع دقيقی در دست نيست. تعداد آنان را از چند صد نفر تا دو هزار نفر تخمين زده اند. پيشروی سريع آنان و اشغال مناطقی در ۱۰۰ کيلومتری بغداد اين پرسش را به ذهن می آورد که چرا ارتش عراق و سپاه قدس حامی آن نتوانسته اند پيشروی سريع اين ارتش نسبتا کوچک را سد کنند؟ چرا نظاميان عراقی از برابر آنان می گريزند؟ آيا ساکنان سنی مذهب مناطق اشغال شده از اين گروه خطرناک استقبال می کنند؟ کدام يک از دولت های منطقه از اين جريان خطرناک تکفيری که کشتن شيعيان را هموار کننده راه بهشت می داند و برآن است که در عراق، سوريه و مرزهای سنی نشين ايران دولت اسلامی ضد ايرانی و ضد شيعه مستقر سازد، حمايت می کند؟

پيشروی برق آسای تروريست های تکفيری داعش در چند روز گذشته بنابه اخبار و گزارش های خبرگزاری های جهان نزديک به ۵۰۰ هزار عراقی(اکثرا شيعيان) را از خانه و کاشانه خود فراری داده است. اگر وضع به همين منوال ادامه يابد به زودی بغداد در تيررس سپاه داعش قرار می گيرد و در صورت سقوط بغداد رويای تکفيری ها برای سلطه بر عراق به حقيقت می پيوندد. حقيقتی وحشتناک، حقيقتی به مفهوم بی ثباتی، و بی خانمانی ميليونها عراقی. حقيقتی به مفهوم تهديد مرزهای ايران و حتی جنگ ميان ارتش تکفيری ها و ايران. داعش به ناگهان از آسمان به زمين عراق نيفتاده است. ماهها بود که اين جريان در بخشی از مناطق سنی نشين عراق بويژه در استان نينوا سنگر گرفته بود و خود را برای حملات اخير آماده می کرد. چرا دولت نوری مالکی و حاميان آن در برابر حملات داعش غافلگير شده اند؟

دامن زدن به اختلافات شيعه و سنی و ناتوانی و بی علاقگی دولت نوری مالکی در اعمال سياستهای به دور از تبعيض مذهبی و در نتيجه هراس بخش های سنی نشين عراق از اعمال احتمالی سياستهای تبعيض آميز تا چه حد در بستر سازی فاجعه ای که در عراق در جريان است، نقش داشته است؟ اگر شعله های آتشی که در عراق زبانه می کشد به مرزهای ايران سرايت کند، چه عواقبی در پی خواهد داشت؟ اگر دولت تکفيری ها در بخشی از عراق، يعنی در همسايگی ايران مستقر شود، چه پيامدهايی برای ايران و کل منطقه در پی خواهد داشت؟ نزديک به ۲۰ درصد جمعيت ايران(حدود پانزده ميليون) را اهل تسنن تشکيل می دهد که عمدتا در مناطق مرزی ايران سکونت دارند.

سياستهای به شدت تبعيض آميز جمهوری اسلامی عليه اين بخش از جمعيت ايران که فقر و تنگدستی نيز در ميان آنان بيداد می کند، ايران را تا چه حد مستعد رسوخ تکفيری ها و گسترش جنگ و تنش در مرزهای کشور کرده است؟

حقيقت آن است که پيشروی غافلگير کننده داعش در بخش های سنی نشين عراق، بيش از هر چيز ريشه در شکاف عميق ميان دولت نوری مالکی و جمعيت سنی مذهب (چهل درصد جمعيت عراق) دارد. سياستهای آلوده به تبعيض دولت نوری مالکی نه فقط تامين کننده وحدت عراق نبوده بلکه بستر ساز شرايط وخيمی است که امروز نه تنها موجوديت عراق را تهديد می کند بلکه می تواند کل منطقه را در آتش جنگهای جهادی سنی و شيعه بسوزاند.

حکومت نظامی- امنيتی آقای خامنه ای که در سالهای گذشته پيشبرنده سياستهای آپارتايد مذهبی در ايران بوده و همواره امنيت و اقتدار خود را با قدرت توليد موشک، پهباد، انرژی هسته ای و نظاميگری و توانايی در سرکوب تعريف کرده، بطور قطع در گسترش شيعه هراسی و رشد و گسترش جريانات تروريستی جهادی و تکفيری در منطقه نقش مهمی داشته است. پس از حمله نظامی احمقانه و فاجعه بار دولت بوش به عراق، اين کشور برای حفظ موجوديت و ترميم ويرانيهای جنگ به روی کار آمدن يک دولت وحدت ملی، دولتی به دور از هرگونه تبعيض قومی و مذهبی نيازمند بود. اما تنگ نظری های برخی را رهبران سياسی و مراجع مذهبی اين کشور همراه با اعمال نفوذ دو قدرت رقيب(ايران و عربستان) در اين کشور عراق را به شرايط خطرناک امروز کشاند. آمريکا نيز که با مداخله نظامی عراق مسوول اصلی شرايط وخيم کنونی عراق است، با رها کردن سريع اين کشور از مسئووليتهای اخلاقی خود فرار کرده است.

اوضاع نگران کننده عراق بار ديگر به همه بازيگران بين المللی و آکتورهای سياسی منطقه ای يادآوری می کند که امنيت کشورهای خاورميانه از راههای نظامی، مسابقه تسليحاتی و خصومت ميان دولت های منطقه تامين نمی شود. برعکس همکاری های منطقه ای و مبارزه با تبعيض های مذهبی و فقر و جهل است که می تواند خاورميانه را از خطر سقوط در سراشيب جنگ های مذهبی برهاند. اگر دولت ايران نتواند به سرعت از سياستهای تبعيض آميز مذهبی و نگاه امنيتی به مناطق مرزی ايران، فاصله بگيرد بی ترديد آنچه امروز در عراق جريان دارد، فردا به مرزهای ايران نيز خواهد رسيد.

فرماندهان نظامی منصوب آقای خامنه ای در ماههای اخير بارها مستقيم و غيرمستقيم از قدرت نفوذ استثنايی ايران در عراق، سوريه و لبنان و نقش سپاه قدس در تغيير معادلات منطقه حرف زده بودند. آنها مدعی بودند که عمق دفاع استراتژيک ايران از مرزهای عراق به مديترانه و مرزهای اسرائيل انتقال يافته است. آنها "دلواپس"پيشرفت مذاکرات هسته ای دولت روحانی با آمريکا بودند. حالا بايد پرسيد که رهبر جمهوری اسلامی که مسوول اصلی سياستهای تبعيض مذهبی و نگرش امنيتی به مشکلات اجتماعی و اقتصادی کشور است، "دلواپس"چيست؟ آيا وظيفه اصلی سپاه همچنان سرکوب داخلی است؟ آيا سپاه تا خرخره آلوده به رانت های اقتصادی که در عراق غافلگير شده توانايی دفاع از مرزهای ايران را دارد؟ آيا اساسا برای پيش گيری از نفوذ تروريست های جهادی به مرزهای ايران به غير از راههای نظامی راه ديگری به ذهن مسئوولان جمهوری اسلامی خطور می کند؟

علی کشتگر
Ali.keshtgar@yahoo.fr

حقوق بشر در منگنه پيشرفت ديپلماتيک و بن‌بست سياسی

$
0
0
در آستانه سالگشت انتخاب روحانی، اين فضای بهتر ديپلماتيک برای جامعه بين المللی کافی بوده تا رای تاييد خود را برای رييس جمهوری ايران صادر و با کاهش تحريم ها موافقت کند. حتا بحران سوريه، با وجود حمايت شرم آور ايران از رژيم بشار اسد، نتوانسته به طور جدی مانع بازگشت ايران به دامن جامعه ملل شود. جامعه بين المللی چشم هايش را بر وضعيت حقوق بشر در ايران بسته است، در حالی که وضعيت حقوق بشر تفاوت فاحشی با تصوير مدارا و اعتدالی که رييس جمهوری برای رسانه های بين المللی ترسيم می کند، دارد.

 يک سال پس از انتخاب حسن روحانی به رياست جمهوری، روابط بين ايران و کشورهای غربی تقريبا دوستانه شده است. ديپلمات ها خوشحال هستند. حسن روحانی به عنوان «اصلاح طلب» مورد ستايش قرار می گيرد و بسياری از روزنامه ها با بوق و کرنا از او به عنوان نقطه مقابل احمدی نژاد ـ که به شعارپردازی جنگ طلبانه و يهودستيزی خشونت آميزش شهرت داشت ـ ياد می کنند. روحانی، با مشورت مشاوران به نسبت مطلع خود، بلافاصله پس از انتخابات گفتگوهای گسترده ای را در باره برنامه هسته ای ايران در پيش گرفت تا به رفع تحريم های پردردسر برای اقتصاد ايران دست يابد.

به گفته محمد جواد ظريف، وزير خارجه ايران، گفتگوهای هسته ای در ژنو «سخت» هستند اما پيش می روند. بحث با آژانس بين المللی انرژی اتمی که اجازه يافته از «سايت های حساس» در ايران بازديد کند نيز در وضع مشابهی است. رسانه ها به طور گسترده ای اين گفتگوهای حساس و پيشرفت چشمگير در روابط ايران و ايالات متحده امريکا را پوشش داده اند و از گزارش های خبری در باره گفتگوی تلفنی بين رييس جمهوری ايران و رييس جمهوری آمريکا در سپتامبر ۲۰۱۳ که بلافاصله به عنوان نقطه عطف در روابط بين المللی مورد ستايش قرار گرفت، به عنوان نشانه اين پيشرفت ياد کرده اند. اين بهبود در روابط با انتصاب حميد ابوطالبی، که مشکوک به مشارکت در بحران گروگانگيری ايران در سال ۱۳۵۸ است، به عنوان سفير جمهوری اسلامی در سازمان ملل، کمی لطمه ديد.

در آستانه سالگشت انتخاب روحانی، اين فضای بهتر ديپلماتيک برای جامعه بين المللی کافی بوده تا رای تاييد خود را برای رييس جمهوری ايران صادر و با کاهش تحريم ها موافقت کند. حتا بحران سوريه، با وجود حمايت شرم آور ايران از رژيم بشار اسد، نتوانسته به طور جدی مانع بازگشت ايران به دامن جامعه ملل شود. جامعه بين المللی چشم هايش را بر وضعيت حقوق بشر در ايران بسته است، در حالی که وضعيت حقوق بشر تفاوت فاحشی با تصوير مدارا و اعتدالی که رييس جمهوری برای رسانه های بين المللی ترسيم می کند، دارد.

اعدام، شکنجه و زندان در ايران امروز به همان ميزان رايج است که در دوره احمدی نژاد بود

ستايش از موفقيت های ديپلماتيک رييس جمهوری ايران به آسانی به معنای فراموش کردن اين است که وضعيت پس از انتخاب او در داخل کشور تغيير بسيار کمی کرده است؛ با فرض اين که تغيير کرده باشد. موج اميدی که با پيروزی حسن روحانی همراه بود در پيشرفت مشخصی بازتاب نيافته است. بر عکس. اعدام، شکنجه و زندان در ايران امروز به همان ميزان رايج است که در دوره احمدی نژاد بود. وعده های بی شمار انتخاباتی روحانی در باره حاکميت قانون و آزادی مطبوعات، عقيده، گردهمايی و تشکل تحقق نيافته اند.

حق محاکمه عادلانه به طور سامان مند نقض می شود و دادگاه ها به ميزان روزافزونی حکم های اعدام را ـ اغلب برای جرايم مواد مخدر ـ صادر می کنند. هزاران تن ـ از جمله بسياری از مردمان جوامع قومی مثل بلوچ ها، کُردها و عرب ها ـ در ايران محکوم به اعدام هستند. با وجود نبودِ شفافيت و آمار رسمی و علنی اعدام، حکم های اعدام زيادی به اجرا در می آيند و بسياری از اين حکم ها در انظار عمومی اجرا می شوند. سال ۲۰۱۳ با بيش از ۷۰۰ اعدام شامل اعدام دست کم ۸ کودک رکوردی در دهه گذشته به شمار می رود. به نظر می رسد سال ۲۰۱۴ نيز همان مسير را طی می کند. از آغاز سال تاکنون بيش از ۳۳۰ حکم اعدام شامل دست کم ۷ کودک به اجرا درآمده اند.

آزادی چند زندانی در شهريور ۱۳۹۲ ـ از جمله همکار ما نسرين ستوده، وکيل حقوق بشری و گيرنده جايزه ساخاروف در سال ۲۰۱۲ ـ نبايد توجه جامعه بين المللی را از اين واقعيت دور کند که زندانيان عقيدتی بسياری در حبس مانده اند و شماری ديگر هنوز دستگير می شوند. دست کم ۱۰۰۰ زندانی سياسی و زندانی عقيدتی در ايران امروز در حبس هستند، از جمله دو عضو ديگر فدراسيون بين المللی جامعه های حقوق بشر، عبدالفتاح سلطانی و محمد سيف زاده و مدافعان حقوق بشر ديگر همچون بهاره هدايت، محمد صديق کبودوند و رضا شهابی زکريا. بيش از ۱۳۰ پيرو آيين بهايی تنها به علت عمل به دين خود در زندان به سر می برند. در حدود ۵۰ نوکيش مسيحی، ده ها درويش و مسلمان اهل سنت، و ديگران به خاطر اعتقادات دينی خود در زندان هستند. بسياری از زندانيان در زندان های اوين و رجايی شهر در حبس و در معرض انواع مختلف شکنجه و بدرفتاری ها به سر می برند.

برخلاف وعده های انتخاباتی روحانی، آزادی مطبوعات به طور سامان مند رو به کاهش است. شماری از نشريات تعطيل شده يا به روش های ديگر از انتشار بازمانده اند. روزنامه های متمايل به اصلاح طلبی آسمان، قانون و بهار از اين دسته هستند. انجمن صنفی روزنامه نگاران که پس از انتخابات ۱۳۸۸ ممنوع شد هنوز اجازه بازگشايی نيافته است. سرکوب اعتراض های اجتماعی به بالاترين سطح رسيده و به دستگيری بسياری از فعالان سنديکايی انجاميده است.

در حيطه کنترل رهبر

وکلای دادگستری، روزنامه نگاران و دانشگاهيان فشار زيادی را از رژيم انعطاف ناپذير و ناتوان از تغيير تحمل می کنند، اما انتساب تمام تقصير برای سرکوب کنونی تنها به حسن روحانی اغراق آميز است، زيرا اين رژيم به طور عمده زير کنترل آيت الله خامنه ای، ارباب واقعی حکومت، قرار دارد. رهبر که سرپرست سه قوه حکومت از جمله قوه مجريه است، هرگز دشمنی خود را با تغيير سياسی انکار نکرده و فضای محدودی را برای حرکت رييس جمهوری تازه باقی گذاشته است. قوه قضاييه تنها در مقابل خامنه ای پاسخگوست و دليلی برای تغيير سياست های خود در مورد آزادی های سياسی احساس نمی کند. صلاحيت نمايندگان مجلس نيز مورد بررسی واقع می شود: شرط انتخاب آنها «پيش گزينش» به دست شورای نگهبان است، مجمعی به شدت محافظه کار که نيمی از اعضای آن منصوب رهبر هستند و نيمی ديگر دست چين قوه قضاييه او.

بنابراين، حسن روحانی به تنهايی مسوؤليت عميق تر شدن بن بست های سياسی و اقتصادی را به عهده ندارد. در عين حال، رييس جمهور ايران برای تغيير بعضی از سياست های سرکوبگرانه به طور کامل بی اختيار نيست، ولی آنها را تغيير نداده است. وعده های انتخاباتی برای کاهش سانسور رسانه ها و تامين امکان فعاليت آزادانه تر برای سنديکاها در محدوده اختيار رييس جمهوری قرار دارند ولی هنوز تحقق نيافته اند.

علی خامنه ای با اعلام ترديد خود در باره توافق با دولت های غربی در باره انرژی هسته ای، قدرت خود را نشان داده و در عمل با حسن روحانی، که برای به راه اندازی دوباره اقتصاد ايران به شدت به اين گفتگوها اتکا کرده، وارد مبارزه قدرت شده است. اگر روحانی بخواهد ورای سروصدای ديپلماتيک سال اول رياست جمهوری دوره موفقيت آميزی را در قدرت پشت سر بگذارد، نه تنها بايد به رفع تحريم ها و دوباره سازی اقتصادی دست يابد، بلکه بايد از اهرم قانون اساسی (هرچند غيردمکراتيک) و کمی مشروعيت که از مردم ايران در انتخابات سال گذشته دريافت کرده برای هدايت رژيم در جهت احترام به اساسی ترين حقوق بشر مردم ايران استفاده کند. اين وظيفه و وعده ای است که او هنوز به آن عمل نکرده است.

 عبدالکريم لاهيجی

رييس فدراسيون بين المللی جامعه های حقوق بشر

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تماس رسانه ای
• فدراسيون بين المللی جامعه های حقوق بشر

• جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران
(عضو فدراسيون بين المللی جامعه های حقوق بشر):
فيس بوک

 

نجات اقتصاد ایران در گرو بهبود روابط بین الملل

$
0
0

حقیقتاً که ارتباط مستقیمی‌ دیده میشود بین مسائل اقتصادی ایران و مشکلاتی که در اصل خود جمهوری اسلامی ایران آن را درست کرده است در سطح بین المللی و همچنان این مشکلات باقی‌ مانده و قابل حل از طریق این نظام نیست به طوریکه در مذاکرات اخیر‌ وین دیده شد.

درباره مسئله اقتصاد باید این را بدانیم که ما در جهانی‌ زندگی‌ می‌کنیم ،که چه بخواهیم و یا نخواهیم تمام کشورهای دنیا با هم در ارتباط هستند و تصمیماتی که میگیرند بر اقتصاد همگان تاثیر دارد و ما در اصل در یک دهکده جهانی‌ هستیم و در این دهکده جهانی‌ برای اینکه بتوانیم رشد اقتصادی داشته باشیم،میبینیم که کشورهایی که در ده و بیست سال توانستند یک رشد اقتصادی داشته باشند و ملت‌هایشان را به یک رفاه اجتماعی و امنیت برسانند،مثل کشور‌های چین و ژاپن و کره و کشورهای دیگر و همه در ارتباط با تجارت بین المللی و سرمایه گذاری خارجی‌ ،توانسته اند در اصل این رشد اقتصادی قوی را به دست آورند و برای اینکه ما بتوانیم در ایران فردا و در ایرانی‌ که این همه مشکلات تورم و بیکاری و فقر و مشکلات محیط زیست دیده میشود بتوانیم به آن نتیجه برسیم، می‌‌بایست این امکان را داشته باشیم که بتوانیم سرمایه‌های خارجی‌ و بین المللی را به طرف ایران بکشیم و در ایران این سرمایه گذاری‌ها انجام شود ، تا تولید کار شود و این بیکاریها و تورم‌ها کاهش یابد و از بین برود و برای اینکه سرمایه گذاری‌ها به طرف ایران بیاید و به این نتیجه برسیم ، باید یک نظامی قابل اطمینان و اعتماد باشد و قوانینی داشته باشد که از لحاظ تجارتی و اقتصادی و سرمایه گذاری این امکان را به شرکت‌های بین المللی و یا سرمایه گذران ایرانی‌ که در درون و یا خارج از ایران هستند بدهد که بتوانند با آرامش کامل این کار را انجام دهند.

هم اکنون اما متأسفانه به هیچ وجه چنین چیزی دیده نمیشود و وضعیت اقتصادی ایران به جایی رسیده که به قول متخصصین به نکته تکینگی رسیده،یعنی به هیچ وجه سیستم اقتصادی ایران هیچ ابزاری که استفاده شود برای اینکه بتواند این سیستم را تکان دهد ندارد و مثل یک موجود زنده‌ای که متأسفانه در حال مرگ است و نیز به یک شوک اساسی دارد میماند و این نتیجهٔ در اصل، سیاست‌های بسیار اشتباه جمهوری اسلامی در این سی‌ و پنج سال بوده ، چه در مدیریت اقتصادی ایران و چه در در روابط بین المللی که ما را به یک نقطه‌ای رسانده که از همه طرف تحریم شده ایم و بد تر از آن تمام روابط اقتصادی ایران با جهان قطع شده ، چه در رابطه با سرمایه گذاری و تجارت و کارهای دیگر.

به فرم مثال ما میبینیم که در خلیج فارس در آن منبع گازی مهم که پارس جنوبی نام دارد که یک روزی در سالهای گذشته به عنوان پایتخت انرژی ایران از آن نام می‌برده اند و قرار بود این چنین هم بماند، اما حالا قطر سینزده برابر ایران از آنجا گاز و دو برابر نفت تولید می‌کند.

این یک فاجعه هست که میبینیم نفت و گاز را در آنجا به جای اینکه ایران بتواند تولید و صادر کند و در آمد بزرگی‌ داشته باشیم، به دلیل عدم سرمایه گذاری و مدیریت‌های اشتباه ، قطر در حال انجام این کار است و کشور به این کوچکی چه قدر ثروتمند شده است و به جایی رسیده است که حتی جام جهانی‌ فوتبال هم در سال ۲۰۲۲ به میزبانی قطر انجام خواهد شد و به جای اینکه مسئولین جمهوری اسلامی به فکر منافع ملت ایران باشند و سرمایه گذاری در چنین کارهایی بکنند ، ترجیح میدهند که این سرمایه گذاری را برای دفاع از بشر اسد بکنند و به حزب الله سلاح دهند و نیروهای تروریستی جهانی‌ را تقویت کنند و فقط به این دلیل هست که به فکر منافع خودشان و آن ایدئولژی اسلام سیاسی که دنبالش هستند و میخواهند صادر کنند هستند و به هیچ وجه به فکر ملت ایران نیستند و تا ما نتوانیم یک رژیم و نظام سیاسی داشته باشیم که روی این سیستم خاری نباشد و بر شایسته سالاری قدم بر دارد و به جهت منافع ملی‌ ایران بیاندیشد ، این مشکلات بین روابط اقتصادی و بین المللی ایران همچنان قابل حل نخواهد بود.

 

محسن دارائی

«داعش» دغدغه مشترک ایران و آمریکا نیست

$
0
0
از نظر آمریکایی‌ها هزینه این بحران را باید ایرانی‌ها بپردازند، چون این خواسته همیشگی آنها بود که می‌گفتند نیروهای نظامی آمریکا در منطقه نباشد و حالا آمریکایی‌ها در عراق نیستند و تهدیدی جدی علیه آنها متصور نیست و تنها نگرانی مساله اتباع و دیپلمات‌های آمریکایی در بغداد است که باید فکری برای آنها کرد تا در صورت اشغال احتمالی بغداد آسیبی به آنها نرسد

 

اوضاع یک هفته گذشته در عراق برای بسیاری از ناظران بسیار غیر منتظره بود. سربرآوردن نیروهایی به شدت خشن و پیشروی سریع آنها در روزهای نخست غالب ناظران را غافلگیر کرد.

موضوع این نوشتار اما بررسی ریشه بحران ناشی از شورش گروه داعش به همراه برخی عناصر بعثی در عراق نیست. بحث بر سر اینکه آیا دلیل این وضعیت ناکارآمدی و سیاست‌های اشتباه دولت مالکی بوده است؟ یا توطئه‌ای منطقه‌ای یا فرامنطقه‌ای از جانب برخی دولت‌ها به منظور زیر کشیدن دولت مالکی از سریر قدرت و یا کاهش قدرت منطقه‌ای ایران و یا احتمالا تجزیه عراق و ... هم موضوع این نوشتار نیست.

موضوع این نوشتار به طور مختصر بررسی این موضوع است که آیا دو کشور ایران و آمریکا نگاه یا مسیری مشترک به منظور دفع خطر داعش در عراق ومنطقه قرار دارند یا نه؟ نویسنده بر این اعتقاد است که به رغم تحلیل‌ها و گزارش‌هایی که این روزها در رسانه‌ها درباره بحران عراق منتشر می‌شود و بسیاری این بحران را دغدغه و فصل مشترک منافع آمریکا و ایران می‌دانند، این بحران بیشتر از اینکه برای آمریکایی‌ها دغدغه امنیتی باشد برای مقامات ایرانی مایه نگرانی است و از این رو مقامات آمریکایی تمایل چندانی برای ورود به این بحران بنا به دلایلی که در پی خواهد آمد، ندارند و شاید هم ترجیح دهند از وضعیت کنترل شده بحران به عنوان ابزاری برای امتیازگیری از ایران یا مقابله با نفوذ ساختاری ایران در عراق برای رضایت خاطر برخی کشورهای عربی منطقه مخصوصا عربستان استفاده کنند.

برای باز کردن بیشتر موضوع باید کمی به گذشته برگشت و سیاست‌های منطقه‌ای ایران و آمریکا و نحوه تعامل این دو کشور در عراق را در یک دهه گذشته و پس از سقوط دولت صدام ، بررسی کرد.

ایران پس از سرنگونی رژیم صدام از شر یک دشمن منطقه‌ای که یک جنگ ۸ ساله را بر او تحمیل کرده بود و یک ایدئولوژی پان‌عربیستی ضدایرانی داشت راحت شد و هر چند در سیاست اعلامی ایران ابراز نمی‌شد اما غالب تحلیلگران و ناظران می‌دانستند و می‌دانند که تهران برنده بزرگ تغییر رژیم عراق در یک دهه گذشته بوده است.

به عبارت دیگر دولت جورج بوش نومحافظه‌کار که به تندروی و نظامی‌گری شهره بود و در ظاهر سیاست «تغییر رژیم» را در ایران دنبال می‌کرد با حمله و دفع خطر از طالبان افغانستان و رژیم صدام در عراق، دو دولت را که جزء دشمنان یا دستکم رقیبان متخاصم منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران بودند به زیر کشیده بود و در عوض دولت‌هایی در عراق و افغانستان به روی کار آمده بودند که نه تنها دشمنی سابق را با ایران دنبال نمی‌کردند بلکه بسیاری از مقامات دولت‌های جدید افغانستان و عراق سال‌ها به عنوان پناهندگان سیاسی در ایران اقامت گزیده و دارای پیوندهای نزدیکی با جمهوری اسلامی ایران بودند.

نکته دیگر اینکه ایران علی‌رغم احساس رضایت درونی از تغییر رژیم‌های طالبان و صدام، سیاستی دو گانه را در قبال این دو کشور و حضور نیروهای آمریکایی در آنجا در پیش گرفت.

ایران از سویی در چارچوب دیپلماسی رسمی تلاش می‌کرد بهترین روابط را با دولت عراق و افغانستان برقرار سازد و روی مقامات آنها اعمال نفوذ داشته باشد و از طرف دیگر به شدت به دنبال خروج نیروهای آمریکایی از منطقه و جلوگیری از دایمی شدن حضور نظامی آمریکا در این دو کشور و پیوند‌های نزدیک تر دو دولت همسایه با آمریکا بود.

این سیاست ایران در قبال عراق و افغانستان - که در بحث کنونی بررسی عراق منظور است – سبب شد تا فاز دوم سیاست تغییر رژیم بوش یعنی «دولت سازی» جدید در عراق ، با گشایش‌ها و چالش‌هایی خاص مواجه باشد.

به عبارت دیگر تهران از سویی به دولت‌سازی در عراق کمک شایانی نمود و از سوی دیگر روابط ویژه و نزدیک تهران با برخی گروه‌های ضدآمریکایی در عراق سبب رنجش واشنگتن شد تا جایی که آمریکا ایران را به بازیگردانی اصلی شورش‌های متناوب شبه نظامیان صدری در عراق در فاصله سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ علیه نظامیان آمریکایی متهم کرد؛ اتهامی که ایران همواره آن را رد کرده است.

با تدابیری که دولت مالکی در پیش گرفت شورش میلیشیای شیعی در عراق علیه سربازان آمریکایی خوابانیده شد ، اما آمریکایی‌ها نیاز داشتند پس از کشته شدن نزدیک به ۴۵۰۰ نظامی خود در عراق از سال ۲۰۰۳ بدین سو، برای حفظ حضور خود در عراق پیمانی امنیتی با این کشور امضا کنند.

با خارج شدن بوش از کاخ سفید و جایگزینی اوباما، رییس جمهور جدید آمریکا تمایل چندانی به حضور در عراق نداشت و حتی در ایام انتخابات وعده خروج نیروهای آمریکایی از عراق را داده بود. اصرار دولت واشنگتن به مالکی برای حفظ بخشی از نیروهای نظامی آمریکا در عراق در قالب امضای یک توافقنامه امنیتی بلند مدت در نهایت منجر به نتیجه نشد و دولت مالکی از این کار خودداری کرد.

نا گفته پیداست که ایران مخالف امضای چنین پیمانی بود و خواستار خروج هر چه زودتر نیروهای آمریکایی از عراق بود و در نهایت فشارهای ایران به دولت عراق برای عدم امضای پیمان نظامی کارگر شد و اوباما نیز دو هفته مانده به سوت پایان سال ۲۰۱۱ ، نیروهای نظامی آمریکایی را از عراق خارج کرد تا در انتخابات سال ۲۰۱۲ به یکی از وعده‌های انتخاباتی سال ۲۰۰۸ خود به مردم آمریکا عمل کرده باشد.

پس از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در ظاهر قضیه همه از این وضعیت راضی بودند. مقامات تهران شادمان از خروج نیروهای آمریکایی از مرزهای غربی‌شان بدون امضای یک پیمان بلند مدت برای حضور دایمی مزاحمان آمریکایی بودند و دولت اوباما هم طبیعتا به دلیل به انجام رساندن یک وعده انتخاباتی داده شده به مردم آمریکا و پایان یافتن سریال همه‌روزه کشتار سرباز‌های آمریکایی در عراق و هزینه‌های گزاف جنگ عراق (بیش از ۷۵۰ میلیارد دلار) خشنود و راضی بود و دولت مالکی نیز از اینکه می‌توانست ژست ملی‌گرایی و «عدم امضای پیمان ننگین حضور نظامیان خارجی در عراق» را بگیرد، احساس استقلال بیشتری می‌کرد؛ البته در این میان مساله‌ای که ظاهرا فراموش شده بود این بود که «آینده ثبات عراق» با وجود خروج نیروهای آمریکایی و خلا امنیتی و شکاف‌های قومی این کشور چه خواهد شد؟

خروج نیروهای آمریکایی از عراق دقیقا مصادف بود با آغاز موجی از انقلاب‌های مردمی در بسیاری از کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا که به «بهار عربی» معروف شد.

موج سقوط حکومت‌های تک نفره از تونس و مصر و لیبی آغاز شد و جرقه انقلاب‌ها به یمن و بحرین و سوریه رسید و اعتراضات و ناآرامی‌هایی نیز در دیگر کشورهای عربی به وقوع پیوست.

سوریه اما بدترین شرایط را به خود گرفت. جنگ داخلی گسترده در سوریه یک خلا امنیتی جدی در این کشور پدید آورد و ترکیب این وضعیت با خلا امنیتی ناشی از عدم حضور نظامی آمریکا در عراق وضعیتی بغرنج و نامتعین را در عراق و سوریه به عنوان دو متحد منطقه‌ای مهم ایران حاکم کرد.

لبنان به واسطه ساختار متفاوت سیاسی و اجتماعی و حضور مستقیم و موثر حزب‌الله در این کشور، تا حدود زیادی از این موج در امان ماند حتی حزب الله در سال ۲۰۱۳ به دولت بشار اسد کمک کرد تا موازنه نظامی را در جنگ داخلی سوریه به نفع خود تغییر دهد، اما مناطقی از بخش‌های شرقی سوریه از ۲۰۱۳ بدین سو به دست گروه‌هایی تروریستی و به شدت تندرو همچون جبهه النصره و داعش افتاد و هم اکنون نیز این گروه‌ها کنترل مناطق شرقی سوریه را در دست دارند.

در سال ۲۰۱۳ اعتراضاتی در مناطق شمال و شمال غرب عراق به ویژه الانبار علیه دولت مالکی به وضوع پیوست. معترضان که از گروه‌های اقلیت سنی بودند خواستار اعاده آنچه که حق خورده‌شده‌شان به دست دولت مالکی بودند، شدند اما دولت مالکی در برابر این اعتراضات مقاومت کرد و امتیازی به معترضان نداد.

از سوی دیگر خلا امنیتی ناشی از عدم پشتیبانی هوایی ارتش عراق در مناطق مرزی با سوریه دست گروه‌هایی چون داعش را برای جولان دادن در داخل عراق و نفوذ به داخل مناطقی چون استان نینوا و صلاح الدین و الانبار و حتی مناطقی چون فلوجه و... باز گذاشت و در نهایت در اثر ترکیب نارضایتی‌های بخشی از اهل تسنن از دولت مالکی و خلا امنیتی ناشی از عدم حضور موثر ارتش و نیروهای امنیتی در مناطق ناآرام مرزی با سوریه، بعثی‌ها نیز از فرصت موجود استفاده کرده و وارد معرکه شدند و شاخه‌های داخلی خفته خود در ارتش عراق و یا نظامیان بازنشسته شده بعثی در عراق برای به زیر کشیدن دولت مالکی به گروه داعش پیوستند و حالا شورشیان و تروریست‌ها برای تسخیر شهر بغداد لحظه‌شماری و برنامه‌ریزی می‌کنند و عملاً کنترل ارتش عراق بر بخش‌های مهمی از مناطق شمالی این کشور از دست رفته است.

در ابتدای این نوشتار اشاره به این مساله شد که ایران و دولت اوباما از خروج نیروهای نظامی آمریکایی از عراق شادمان بودند؛ چون نه دیگر آمریکا بابت حضور نظامی در عراق مجبور به پرداخت هزینه بود و نه ایران مجبور بود حضور دهها هزار نظامی «شیطان بزرگ» را در مرزهای غربی خود به عنوان یک تهدید همیشگی امنیت ملی خود تحمل کند.

اما ماحصل این وضعیت برای عراق گران تمام شد. در واقع خروج نظامیان آمریکایی از عراق علاوه بر اینکه سبب ایجاد خلا امنیتی در عراق آن هم در بدترین شرایط منطقه‌ای (پس از وقوع موج انقلاب‌های عربی و جنگ داخلی در سوریه) شد، هزینه تامین امنیت عراق را بر عهده ایران گذاشت و ایران نیز به عنوان یک قدرت منطقه‌ای و کشوری که داعیه رهبری منطقه خاورمیانه را دارد از ایفای چنین نقشی استقبال کرد.

با وجود و حضور تهدید داعش هر چند در ظاهر همه چیز را به هم ریخته است و به نظر می‌رسد ایران و آمریکا بار دیگر به یکدیگر احساس نیاز کرده‌اند، اما آمریکایی‌ها پس از تحمل صدها میلیارد دلار هزینه و کشته شدن بیش از ۵ هزار نظامی در اشغال نظامی عراق، احساس می‌کنند گریبان خود را از این بحران و کلاف پیچیده تازه رها کرده‌اند و به نظر می‌رسد درباره حضور نظامی دوباره در عراق تردید‌های جدی دارند.

اما اگر شعله‌های آتش فتنه‌ای که عراق را بر گرفته بالاتر بگیرد چه؟ به نظر می‌رسد آمریکایی‌ها خود را از بحران عراق رها شده می‌بینند و معتقدند حتی اگر عراق وضعیتی مشابه سوریه به خود بگیرد ارزش مداخله نظامی ندارد.

آمریکایی‌ها در مورد سوریه نیز چنین سیاستی در پیش گرفته‌اند و دولت اوباما بر خلاف کشیدن چند باره خطوط قرمز پس از ماجرای مبهم استفاده از سلاح‌های شیمیایی در تابستان سال گذشته در سوریه حتی از حمله محدود به سوریه اجتناب کرد.

در مورد عراق نیز به نظر نمی‌رسد آمریکا میل و تمایل چندانی به مداخله داشته باشد مگر اینکه تهدیدی جدی منافع حیاتی واشنگتن را به خطر اندازد.

از نظر آمریکایی‌ها هزینه این بحران را باید ایرانی‌ها بپردازند، چون این خواسته همیشگی آنها بود که می‌گفتند نیروهای نظامی آمریکا در منطقه نباشد و حالا آمریکایی‌ها در عراق نیستند و تهدیدی جدی علیه آنها متصور نیست و تنها نگرانی مساله اتباع و دیپلمات‌های آمریکایی در بغداد است که باید فکری برای آنها کرد تا در صورت اشغال احتمالی بغداد آسیبی به آنها نرسد.

توماس فرید من در یادداشت اخیر خود در روزنامه نیویورک تایمز آمریکا به ظرافت به این نکته اشاره کرده است: «ایران از ما می‌خواست در عراق نباشیم دولت اوباما هم با خروج نظامیان آمریکا از عراق این خواسته را استجابت کرد و حالا ما نیرویی در عراق نداریم و باید ایران به عنوان کشوری که داعیه هژمونی بر منطقه خاورمیانه دارد این بحران را حل کند.»

 

 

با کشتن «طِیّب»، دوره امثال او به سر رسید

$
0
0

 
در قسمت پیش ضمن اشاره به دیدگاه‌های موافق و مخالف آیت‌الله خمینی در زندان شاه، به وقایع‌نگاری، پیش‌زمینه‌ها و پیامدهای واقعه پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ پرداخته، یادآور شدم (منهای مقلدین و مریدان آیت‌الله خمینی) نظر عمومی در زندان شاه این بود که روحانیون (جدا از امثال آیت‌الله طالقانی) از موضع ارتجاعی با رژیم و اصلاحات شاه درافتادند.
در جامعه‌ای که آخوندها با مشکل چندانی روبرو نبودند اما راه هر تشکل و شورا و سندیکای مردمی بسته بود، کانون‌های ضد قدرت (حتی اگر روحانیون واپسگرا بودند) به عرش اعلا می‌رفتند و اینگونه بود که شریعت شیخانه، استبداد شاهانه را پس زد و جایش نشست.
در بحث ۱۵ خرداد سال ۴۲ باید به دو مسئله دیگر هم اشاره بشود. یکی ماجرای طِیّب و دیگری کاپیتالاسیون.
ضرورت طرح این دو مقوله برای این است که مسائل را آنگونه که هست بشناسیم نه آنطور که دوست داریم باشد.
گذشته چراغ راه آینده است آری، اما به شرطی که آن چراغ را وارونه نگیریم و به قول «رابیندرانات تاگور» فانوس‌‌مان را پشت سر نیآویزیم چون در اینصورت جز سایه‌های خودمان چیزی پیش پای‌مان نمی‌افتد.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید محمد باقر شفتی معروف به «حجّه‌الاسلام»
پیش از داستان طِیّب می‌خواهم به یک روحانی که مورخ ارجمند عباس اقبال آشتیانی (در مجله یادگار، سال پنجم، شماره دهم) وی را به درستی قسی‌القلب و سنگدل خوانده‌است، اشاره کنم.
نام وی سید محمد باقر شفتی است. حجّه‌الاسلام «با جلال و شکوه»ی که ثروت و مکنتش حد و حساب نداشت و زمان محمد شاه قاجار می‌زیست. مسجد سیّد اصفهان (در محله بید آباد) به همت وی بنا شده‌است.

بعد از محاصره هرات توسط نیروهای ایران و اولتیماتوم انگلیس، از او نامه‌ای در دست است که به «سر جان مکنیل» وزیر مختار انگلیس نوشته و از محمد شاه قاجار جانبداری کرده‌ و لشکرکشی به هرات را توجیه‌ کرده است.
...
سید محمد باقر شفتی متولد یکی از روستاهای طارم زنجان به نام «چزره» بود و از جمله آثارش «الزهره البارقه» و «رساله فی اقامه الحدود فی عصرالغیبه» (ضرورت اجرای حدود در عصر غیبت) است.
چون در کودکی به‌همراه پدر، مادر و قوم و خویش خودش در شفت (از شهرستان‌های استان گیلان) ساکن شده بود، شفتی لقب گرفت.
وی تأکید داشت «اقامه حدود شرعی در زمان غیبت امام زمان بر مجتهدین واجب است»، از همین رو احکام را خود صادرکرده، اجرا هم می‌نمود.
حدودی که به دست خودش اجرا شده، بیش از ۱۰۰ مورد است. نویسنده «قصص العلماء» (میرزا محمد مجتهد تنکابنی) شرح می‌دهد که روزی سید محمد باقر شفتی از یک شاگرد نانوایی می‌شنود که خلافی کرده‌است. وقتی از شاگرد نانوا سه مرتبه مسئله فوق را می‌شنود می‌رود خانه و با شمشیر آخته‌اش برمی‌گردد و درجا «حدود الاهی» را در مورد آن شاگرد نانوا اجرا کرده به سزای اعمالش می‌رساند.
این موضوع در صفحه ۱۳۷ کتاب «قصص العلما» آمده ‌است. در صفحه ۱۰۱ کتاب «روضات الجنات فی احوال العلما و السادات» اثر «میرزا محمد باقر موسوی خوانساری»  اشاره شده که حضرت حجه الاسلام  (سید محمد باقر شفتی) ۹۰ تا ۱۲۰ نفر را با کشتن، هدایت فرموده‌اند. محمد علی مدرس تبریزی نیز در صفحه ۲۸ کتاب «ریحانه‌الادب» به همین موضوع اشاره کرده‌است.
...
متاسفانه اینها که می‌گویم جوک یا شایعه نیست. واقعی است و کتب مزبور هم مورد تأیید آقایان علما است. در خلال بحث یکبار دیگر از ایشان صحبت خواهم کرد. یادآوری کنم استاد عباس اقبال آشتیانی که ایشان را در مجله یادگار سنگدل و قسی‌القلب خوانده از مورخین نامی و بنیان‌گذار مقاله‌نویسی به معنی فنی آن در ایران است.
او بعد از محمد قزوینی در شمار معدود پژوهشگرانی است که شیوهٔ جدید تحقیق علمی را در تاریخ‌نویسی و تصحیح متون رواج دادند. عباس اقبال آشتیانی در انجمن نشر آثار ایران متون کهن فارسی را منتشر می‌کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب درباغی بگیر و بزن بهادر تهران
تا به هم‌آوازی طِیّب با واقعه ۱۵ خرداد برسیم. خوب است کمی از زندگی او که دوستان و همدوره‌ای‌هایش اینجا و آنجا گفته‌اند، تعریف کنم.
در گذشته، محلّه‌‏های تهران دست قداره‌‏بندها و یکه‌‏بزن‌ها بود و در هر ناحیه‌‏ای یکی دو نفر از آنان معروف بودند. بعضی از آنان هم در کّل تهران، اسم و رسم داشتند. مانند «اصغر بنایی» (اصغر شاطر)، «شعبان جعفری» (شعبان بی مخ) و «طِیّب حاج رضایی» (طِیّب خان)
...
طِیّب در محله صابون پز خانه تهران به دنیا آمده بود و از همان ابتدا به ورزش باستانی علاقه داشت. وقتی سربازی (که به آن نظام وظیفه اجباری می‌گفتند) رفت و برگشت نامش بر سر زبان‌ها افتاد. لات یا بهتر بگویم جاهل میدان منطقه انبار گندم، خیابان ری، صفاری و حوالی آن محسوب می‌شد و وقتی نوچه‌هایش در کنار او قرار می‌گرفتند برای هر عابر ناآشنایی تصویری رعب‌آور داشت.
طِیّب گاه صبح عرق می‌خورد و می‌زد توی خیابون شهباز همه شیشه‌ها را خورد می‌کرد، عصر شیشه‌بُر می‌آورد همه شیشه‌ها را می‌انداخت. صبح لات‌گری‌ می‌کرد، یعد از ظهر مشدی‌گری.

او در بازار امین السلطان مغازه بارفروشی داشت. قهوه خانه میدان هم دستش بود. میدان امین‌السلطان، برای مدت‌های طولانی بزرگ‌ترین و مهم‌ترین بارانداز میوه و سبزیجات و تره بار در سطح شهر تهران بود.
بازار امین السلطان چهار تا دروازه داشت و چند نفر زیر نظر ارباب زین العابدین که همه کاره میدان بود از مردم عوارض می‌گرفتند.
یک در طِیّب می‌ایستاد. یک در رمضان خواهرزاده‌اش، یک در رضا گچ کار (که بعدها پیشکار طِیّب شد) و یک در حاج قدم.
حاج قدم ورزشکار باستانی بود. سلاخی و قصاب خانه هم داشت.
...
طِیّب در باغی و به اصطلاح حق العمل می‌گرفت. درباغی واژه‌ای مربوط به‌‌‌‌ همان سال‌هاست به این معنا که چند «گنده‌لات» با جمع کردن تعدادی «نوچه» در مقابل هر یک از دروازه‌های میدان ایستاده و هر بار میوه‌ای که وارد و یا خارج می‌شد، از آن باج می‌گرفتند و اسمش را حق العمل و حق و حساب می‌گذاشتند.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جاهل‌هایی مثل طِیّب خاطرخواه چاقو بودند
طِیّب از قدیم خلاف‌کار بود. برای مثال اگر در جایی عروسی بپا می‌شد و او را دعوت می‏کردند، به احتمال زیاد آن مجلس عروسی به هم می‏ریخت.
تیپ شرّی بود. در دعوایی که توی شهر کرمانشاه اتفاق افتاد، ژاندارم‌ها را زد و ژاندارمها هم او را با سر نیزه زدند. در میان عکس‌هایی که از طِیّب مانده، جای زخم سرنیزه که ژاندارم‌ها توی کرمانشاه به او زده‌اند، مشخص است.
...
از اواخر دوره قاجاریه و اوایل سلطنت رضاشاه، که شخصی به اسم «نجف حمال»چاقوی ضامن دار را بر سر زبانها انداخت، چاقوکشی در تهران باب شد. جاهل‌هایی مثل طِیّب خاطرخواه و کشته مُرده چاقو بودند. چرا؟ چون بر خلاف قمه و چوب و چماق و زنجیر توی جیب جا می‌شد.
به روایت همدوره‌ها و دوستان طِیّب، از جمله «نصرالله حاتمی»، لاتی به نام مصطفی دیوونه در پاچنار قمه کشیده و رفته بود کلانتری و نوشته شیر و خورشید را پائین کشیده و داد زده بود: «باید یه عکس شیر اینجا باشه و اون هم منم...»
طِیّب با او و امثال او بارها گلاویز شد و چند بار به زندان افتاد.
...
سال ۱۳۱۶ طِیّب دوباره گیر افتاد و به دو سال حبس انفرادی و پنج سال حبس با اعمال شاقه محکوم شد.
او سر جریان «محمد پُر رو» هم به سه سال حبس محکوم شد. فردی به نام «ابرام خرکچی»، محمد پُررو را می‌زند، اما درواقع خود محمد پر رو خودزنی می‌کند و می‌میرد. اما قتلش به گردن طِیّب افتاد و چون پای چاقوکشی در میان بود، به بندرعباس تبعید شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب به جرم چاقوکشی و...به بندر عباس تبعید شد
علاوه بر طِیّب، حکومت وقت دوازده سیزده نفر مثل او را سال ۱۳۲۲، ۱۳۲۳ به جرم لات‌بازی و چاقوکشی و...به بندر عباس تبعید کرد.
حسین رمضان یخی، ناصر فرهاد، حسن کوکومه، عبدل لب شکری، قاسم درشتی، کاظم مو زرد، حسین چوچو، مصطفی زاغی، حسین فتحعلی، محمود سلطان علی، حسین کلاغ، حسن ورامینی...
(افرادی که اسم بردم زمان طِیّب شهره آفاق بودند)
 

این توضیحات در مورد طِیّب برای این است که قدم به قدم با شخصیت و عملکرد وی آشنا شویم. بالاخره هروقت اسم ۱۵ خرداد به میون میآد، نام طِیّب هم برده میشه.
طِیّب غروب که می‌شد در قهوه‌خانه دم باغ فردوس می‌نشست و هم‌‌دوره‌ای‌هایش (رضا قالیباف، حسین رمضان یخی، رضا گچ کار، علیشاه، قاسم احمدرضا علی و حاجی سردار و...) دورش جمع می‌شدند و گرم می‌گرفتند. این عده گاه با هم نزاع و درگیری هم داشتند، اما سر یک سفره می‌نشستند. توی جیب همه شون چاقوی ضامن دار آماده بود. امروز دعوا می‌کردند، فردا آشتی‌شان می‌دادند. برای آشتی‌کنان ارباب زین العابدین، حاج اسماعیل قربانی و خود طِیّب پیشقدم می‌شدند.
یکبار هم توی چهارراه مولوی سپهبد تیمور بختیار، حسین رمضان یخی را با طِیّب آشتی داد.
...
در شرایطی که امثال مرتضی کیوان، عبدالحسن نوشین، دکتر یدالله سحابی و مهندس مهدی بازرگان با بگیر و ببند روبرو می‌شدند حکومت هوای طِیّب و دوستانش و آن‌ها هوای حکومت را داشتند هرچند گاه گداری زندان هم می‌افتادند.
حکومت که جای خود دارد. یکی از بزرگترین روحانیون دوره قاجار که زمان محمد شاه می‌زیست (سید محمد باقر شفتی که در آغاز از او گفتم) صدها لات و لوت را در اختیار داشت و به کمک آنان به اصطلاح «حدود الهی» را اجرا می‌کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب دهه اول محرم دسته راه می‌انداخت
دوستان طِیّب روایت کرده‌اند که او خیلی حبس رفته بود. از همه بیشتر دعوا کرده... از همه بیشتر سفره انداخته... از همه بیشتر دست توی جیبش کرده... از همه بیشتر پول میز حساب کرده...
کافه‌ای در بهارستان بوده به نام فیض که جاهل‌ها آنجا می‌نشستند و آخر شب طِیّب میز همه را حساب می‌کرد. یک بار یک بنده خدایی می‌رود پول میزش را حساب کند. صاحب آنجا بهش می‌گوید: «اگر در دکان من را می‌خواهی ببندی، پول میزت را بده، آنوقت خودت هم زنده بیرون نمی‌روی...»
...
طِیّب سال ۱۳۲۶ یا ۱۳۲۷ به قول خودش به پابوس امام حسین رفت و کربلایی شد، پس از آن، تکیه و حسینیه بست و همیشه دهه اول محّرم دسته راه می‌انداخت که دو شب پیش از عاشورا راه می‏افتاد. اول دسته، جلوی رادیو در میدان ارک و آخر آن هنوز از میدان شاه (قیام فعلی) بیرون نیامده بود.
تکیه‏ طِیّب روب‏روی خیابان صفاری انتهای خیابان انبار گندم بود.
گفته‌اند که دسته‌های سینه‌زنی زیادی را اداره می‌کرد. عده زیادی از کارگران کوره‏ پزخانه هم برای سینه ‏زنی به هیئت او می‌آمدند و او به همه شام و نهار می‌داد.
رقبای او برایش درآورده بودند که عزاداران سینه می‌زدند و می‌گفتند:
سینه برن سه ضربه
آبگوشت طِیّب چربه
او ماه محرم چهل، پنجاه تا دیگ و بسا بیشتر و بیشتر می‌گذاشت روی آتش. سفره دار بود و به مردم کمک می‌کرد.
...
همیشه انگشتر طلا دستش می‌کرد و رویش نوشته شده بود طِیّب حاج رضائی. یک مریمی طلا هم روی سینه‌اش بود که یک «یا علی» بزرگ روی آن کنده کاری شده بود. عاشق این شعر پوریای ولی بود و بارها با لهجه جاهلی خودش تکرار می‌کرد.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هر کی عزیزش بَمیره شونه وِه سر نمی‌زنه
بیشتر وقت‌ها مشکی می‌پوشید. یا کت و شلوار مشکی یا پالتوی مشکی، کلاه شاپویش هم مشکی بود.
زمان طِیّب مُد بود شلوارهای پاچه گشاد می‌پوشیدند و کفش ورنی (که نوک آن تیز بود) و کلاه شاپو.
تیپ جاهل‌های قدیم این طور بود. طِیّب در ایام محرم به مریدانش نصیحت می‌کرد حتماً لباس مشکی بپوشند و روزهای عزاداری با این لباس بیرون بیایند.
او در این ایام اجازه نمی‌داد بر و بچه‌های دور و برش به دنبال عیاشی و الواطی بروند. همه می‌دانستند که به احترام امام حسین در این ایام نباید لب به مشروب بزنند. هر کس این کار را می‌کرد طِیّب برای همیشه او را می‌راند. او و مریدانش در دهه اول محرم حتی موهای خودشان را شونه نمی‌کردند.
هر کی عزیزش بَمیره شونه وِه سر نمی‌زنه
...
در عزاداری‌هاخودش جلوی دسته حرکت می‌کرد و به سر و سینه می‌زد و جالب‌تر از همه ظهر عاشورا بود که طِیّب و نوچه‌هایش به احترام امام حسین کلاه‌های شاپو را از سرشان برمی‌داشتند و مردم با دیدن این منظره گریان شده و برخی به سر و روی خود می‌زدند.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب در برابر هیچ گردن کلفتی سر خم نمی‌کرد
دوستانش که او را طِیّب خان صدا می‌زدند گفته‌اند «لوتی باسیاست»ی بود و در برابر هیچ گردن کلفتی سر خم نمی‌کرد. سخاوتمند و خودمانی بود و بهمین خاطر مردم دوستش داشتند. ضعیف‌کُش نبود.

تعریف می‌کنند یکبار محمد لطفی‌پور که در تهران صاحب باسکول و قپان‌دار بود و خیلی برو و بیا داشت، زده بود توی گوش یک آدم ضعیف (یک راننده زحمتکش کامیون) و او بلند بلند گریسته بود. طِیّب که اینگونه بی‌صفتی‌ها را تاب نمی‌آورد صاحب باسکول را سر جای خودش نشاند.
به «جواد دوچرخه» که راننده‌اش بود. می‌گوید جواد برو و ماشین را روی باسکول نگه دار. چیزی نگذشت که ماشین‌های پر از بار هندوانه و خربزه و سبزی که از ورامین و اطراف و اکناف برای تخلیه بار به طرف میدان آمده بودند، صف کشیدند. راه بند اومده بود و پشت سر هم راننده‌ها بوق می‌زدند.
مگر کسی می‌توانست روی حرف طِیّب حرفی بزند؟ ماشین او روی باسکول بود و کسی جرأت نداشت به سمت ماشین برود چه رسد به این که بخواهد آن را حرکت دهد و راه را باز کند. ماشین‌های بار پشت سر هم تا میدان خراسان و ...ایستادند و منتظر تا گشایشی شود. خبر به رئیس راهنمایی می‌رسد که کامیون‌ها راه را روی مردم بسته‌اند ولی کسی جرأت نکرد بیاید و با طِیّب صحبت کند. کتش را انداخته بود روی دوشش و دستمال ابریشمی هم دور دستهایش پیچیده بود و هیچ حرکتی نمی‌کرد. انگار دنبال شر می‌گشت.
عده‌ای می‌روند دست به دامن ارباب زین‌العابدین و حاج‌خان (حاجی خداداد) می‌شوند که از دوستان صمیمی طِیّب بودند. آنان را واسطه می‌کنند. ارباب زین‌العابدین و حاجی خداداد هم روی معرفت با طِیّب تماس می‌گیرند، ولی طِیّب می‌گوید: «احترام شما واجب است اما محال است ماشین را بردارم. آن آدم نامرد یک مظلوم را زده. من چطور حق او را نادیده بگیرم. این مظلوم‌کُشی است...»
البته این وسط طِیّب کار خودش را پیش می‌برد و عاقبت در مالکیت باسکول شریک و قپاندار شد.
توجیه کرد به خاطر این با او شریک شدم که یادش بماند دیگر توی گوش مظلوم نزند. اگر مرد است توی گوش ظالم بزند. کسی که می‌خواهد گردن کلفتی کند باید با گردن‌کلفت‌تر از خودش طرف شود.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب برای زندانیان آزادشده، گلریزان می‌‌گرفت
موقعی که یک زندانی آزاد می‌شد یا برای کسی مشکلی پیش می‌آمد، طِیّب بانی خیر می‌شد. مثلاً یک زندانی که بعد از پنج سال و ده سال به خانه برمی‌گشت، دستش تنگ بود و کار و باری نداشت. طِیّب گلریزان می‌کرد. می‌رفت و دوستان و حاجی بازاری‌ها و میدانی‌ها را دعوت می‌کرد و هرکدام به فراخور وضع مالی‌شان کمک می‌کردند.
گلریزان یکی از مراسم اصیل ایرانی است که لوتی‌ها و مشدی‌ها بانی آن می‌شدند و مضمونش کمک به نیازمندان بود. گلریزان معمولاً توی زورخانه‌ها برگزار می‌شد. زورخانه انبار گندم اصغر شاطر، زورخانه حاج اسماعیل قربانی، زورخانه شعبان جعفری، زورخانه پهلوان اکبر جگرکی در خیابان سیروس و زورخانه‌های دیگر.

طِیّب باستانی کار هم بود و میل و کباده می‌زد. یکی از تنها عکس‌هایی که از او در حالت میل گرفتن وجود دارد، متعلق به مراسم گلریزانی است که در زورخانه صام پزخونه (محله خود طِیّب) برای یک زندانی آزادشده به نام «احمد مجید» برپا شد تا زندگی‌اش سر و سامان بگیرد. وی پنج سال حبس کشیده و وقت آزادی دستش خالی بود. طِیّب برایش گلریزان گرفت و احمد مجید دکان بزازی باز کرد و کاسب شد.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«مصطفی زاغی» خیلی تعب طِیّب را کشید
از جمله مریدان طِیّب، «مصطفی زاغی» بود که می‌گویند خیلی تعب طِیّب را کشید. مصطفی زاغی باستانی کار قدَری بود و از شاگردهای مصطفی طوسی پهلوان پایتخت محسوب می‌شد.
او طِیّب را خیلی دوست داشت.
سال ۱۳۱۹ در شاه آباد، جلوی رستوران جمشید، فردی به نام «کریم درویش»، طِیّب را از عقب با چاقو می‌زند و فرار می‌کند.
کریم درویش خیلی گردن کلفت بود و خرش می‌رفت. از کافه‌دارهای چهارراه استانبول هم باج می‌گرفت. بعد از آنکه به طِیّب چاقو می‌زند و در می‌رود، مصطفی زاغی دنبالش می‌کند و کریم درویش را جلوی خانه‌اش می‌کشد و به همین خاطر دوازده سال حبس می‌گیرد. گویا قرار بوده اعدام شود اما با پادرمیانی مصطفی طوسی پهلوان پایتخت که بازوبند طلا داشت به او تخفیف می‌دهند.
...

از این دعوا و مرافعه ها زمان طِیّب زیاد بود. حدود سال ۱۳۳۲، دم باغ فردوس، حسین اسماعیلی‌پور معروف به حسین رمضان یخی (با برادرش تقی) ریختند سر طِیّب و او را زخمی کردند. حسین رمضان یخی با چاقو زد و چاقو توی کمر طِیّب شکست. هفت کچلون هم آنجا بودند.

هفت کچلون به برادران حاج عباسی اشاره دارد که از جاهل‌ها و به اصطلاح از گنده لات‌های جنوب شهر تهران (محلهٔ باغ فردوس، خیابان مولوی) به شمار می‌آمدند.
آنها هشت برادر به اسامی: عباس، محمّد، غلامعلی، صفر، شعبان، احمد، محمود و امیر حاج عباسی بودند، که گرچه هشت نفر بودند و هیچ کدامشان هم کچل نبود، امّا خود را به همین نام می‌خواندند و ابایی از اطلاق عنوان هفت کچلون به خود نداشتند.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عکس طِیّب و اعلیحضرت در مجله عاشورا
دهم اسفند ۱۳۳۱ در دوران زمامداری دکتر مصدق، طِیّب به دستور فرماندار نظامی تهران به همراه شعبان جعفری (شعبان بی‌مخ) بازداشت شد. هردو در نامه‌ای به فرماندار نظامی تهران نوشتند:
«اینجانبان را به جرم شاهدوستی و ابراز احساسات نسبت به شاهنشاه مجبوب توقیف و بازداشت نموده‌اند.»
...
در سال‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رژیم شاه با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم به رشد و رونق امامزاده‌ها کمک شایانی کرد. آنوقت را نمی‌دانم اما حول و حوش انقلاب حدود ۲ هزار امامزاده در ایران بود که مشخص بود همه واقعی نبودند. این تعداد حالا از ۱۱ هزار هم گذشته اشت... بگذریم.
...
رژیم شاه در سالهای پس از کودتا مجله‏ای هم به نام عاشورا منتشر کرد و یکی از کارهای آن، چاپ عکس افرادی مانند طِیّب در پشت جلد آن بود. آن مجله عکسی هم از طِیّب با شاه چاپ کرده بود که من دیده‌ام.
شاه در حال تعارف میوه به طِیّب است و وی میوه ‏ای با پوست می‌‏خورد، به این تعبیر که شاه به طِیّب گفته‌است میوه را پوست بکن و طِیّب جواب داده که ما این‏طوری می‌‏خوریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در کودتای ۲۸ مرداد نقش طِیّب از شعبان بی‌مخ کمتر نبود
پسر طِیّب گفته آیت‌الله کاشانی پدرم را می‌خواهند و به او می‌گویند که: «اگر شاه نباشد، چپی‌ها و ملیون کشور را به باد می‌دهند و اگر اینها مسلط شوند، نوامیس مردم هم به باد می‌رود. ما آمده‌ایم که نگذاریم این اتفاق پیش بیاید»
...
گفته می‌شود نقش طِیّب در جریان کودتا از شعبان جعفری بیشتر اگر نباشد، یقیناً کمتر نیست. سال ۱۳۳۲ از کودتاچیان ۲۸ مرداد بود که بعد‌ها تاج‌بخش خوانده شدند. وی مدال رستاخیز هم دریافت کرد و به عضویت جمعیت قیام رستاخیز ۲۸ مرداد درآمد.
مدال رستاخیز را راحت به کسی نمی‌دادند. بعضی از سربازجوهای کمیته مشترک ضد خذابکاری و امثال محمد علی شعبانی (حسینی شکنجه گر ساواک) هم، مدال رستاخیز داشتند.
...
از طرف دستگاه، اجازه واردات موز را فقط به طِیّب دادند و همین مسئله پر و بال زیادی به او داد.
گویا بعد از کودتا به خاطر مسائلی که حول و حوش منزل دکتر مصدق پیش آمد یا در رابطه انحصار هندوانه موسوم به قوروق که بعد از موز به او دادند، چند ماهی زندان می‌شود اما شاه می‌فهمد و آزادش می‌کنند.
(قوروق، روستایی است در شهرستان خوی استان آذربایجان غربی ایران)
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تولد ولیعهد و خودشیرنی طِیّب
۹ آبان ۱۳۳۹ طِیّب در قضیه تولد ولیعهد خودشیرنی کرد. تمام چهار راه مولوی را تا شوش، فرش انداخت. طاقِ نصرت بست و چراغانی نمود
از سنخیت وی با حکومت وقت، نشانه‌های دیگری هم در دست است.
سال ۳۹ وقتی اعضای جبهه ملی در سر دروازه شمیران تهران خانه شماره ۱۴۳ را به عنوان مرکز خودشان گرفتند و باغ امین الدوله را پر کردند، طِیّب و اصغر سماور ساز و هفت کچلون ریختند و خیلی‌ها را آنجا لت و پار کردند.
سال‌های پیش از ۴۲ وزرای دولت مثل «مهدی پیراسته» وزیر کشور وقت، به تکیه او می‌‏آمدند به این طریق به او رسمیت می‌دادند. کمی می‌‏نشستند، چای می‏‌خوردند و می‌‏رفتند. سپهبد تیمور بختیار هم (به نمایندگی جکومت) صلاح می‌دید هوای امثال او را داشته باشد. طِیّب با وی دوست بود. به همین دلیل وقتی فراری و کشته شد، مسئله دار شد.

گفته شده پیش از محرم سال ۴۲ از سوی دربار و علم به طِیّب پیغام می‏دهند از صحبت‌هایی که در منبرها علیه شاه می‏شود، جلوگیری کند. گویا از او می‌خواهند تاسوعا و عاشورا در مراسم عزاداری مسجد حاج ابوالفتح شرکت کند اما در میان راه، جمعیت را به طرفداری از شاه، سوق دهد. طِیّب به حاج مهدی عراقی و...گفته بود ما به علما و بزرگان احترام می‏‌گذاریم ...
حسین رمضان یخی هم در آن مقطع همانند طِیّب رفتار می‌کند و رژیم به ناچار سراغ ناصر جگرکی رئیس صنف جگرکی‌ها از اهالی چهارراه مولوی، رفته و او را دعوت به کار می‌کند. قرار می‌شود او و نوچه‌هایش در به هم زدن مجلس به ساواک کمک کنند اما در عمل کاری از پیش نمی‌برند.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب در تظاهرات ۱۵ خرداد حضور نداشته‌است
یکبار طِیّب و دوستانش به آیت‌الله حاج آقا رضا زنجانی که وکیل شرعی آیت‌الله میلانی بود، مراجعه می‌کنند تا به ایشان سهم امام بدهند و به قول طیب مال شون را پاک کنند.
آقای زنجانی واقعه سال ۳۹ را در سر دروازه شمیران یادآوری کرده و با ملاطفت می‌گوید شما و دوستانت در باغ امین الدوله که سر بر خود به جان اعضاء جبهه ملی نیافتادید. دستور داشتید. بعد کمی به آنان نصیحت می‌کند و سهم امام را هم به آنان می‌بخشد که دلخور می‌شوند.
آقای زنجانی هم می‌گوید شما که می‌گویید سینه‌زنی دارید، خرج اباعبدالله بکنید.
...
خود طِیّب در تظاهرات ۱۵ خرداد حضور نداشته‌است اما گفته شده دار و دسته‌اش شرکت کرده و شعار «خمینی خمینی خدا نگهدار تو، مرگ بر دشمن خونخوار تو» داده‌اند.
آن‌زمان روزنامه‌ها نوشته بودند که یک جاسوس مصری به نام «القیسی» اعتراف کرده که قصد داشته یک چمدان پول وارد کشور کند، تا هنگام ورود به فرودگاه مهرآباد، آن را به مزدوران عبدالناصر از جمله طِیّب و حاج اسماعیل رضایی بدهد و آنها نیز این پول را به آقای خمینی بدهند تا ایشان با دادن پول به طرفدارانش، کشور را به آشوب بکشد. خبر دروغی که جا نیافتاد.
وقتی طِیّب را زندان بردند هرکاری کردند نپذیرفت که از جایی پول گرفته‌است.
دوستانش گفته‌اند او را خیلی آزار دادند تا قبول کند که از آیت‌الله خمینی پول گرفته، اما زیر بار نرفت و دائم تکرار می‌کرد من از کسی که نمی‌شناسم چطور پول گرفته‌ام؟
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاضرم تمام زندگی‌ام را در راه اعلیحضرت بدهم
در دادگاه تأکید کرد که فدایی شاه بوده و حاضرم تمام زندگی‌ام را در راه اعلیحضرت بدهم. بعد پیراهن خودش را بالا زده و عکس رضاشاه را که روی شکم و سینه‌اش خالکوبی کرده بود نشان داد. پشتش هم عکس‌های شاه و تاج سلطنت را خالکوبی کرده بود.

به او گفتند شما دسته راه می‌انداختید و روی علم‌ها عکس آیت‌الله خمینی را می‌گذاشتید. پاسخ می‌دهد مراجع تقلید قابل احترام همه هستند. قبلاً هم عکس آیت‌الله بروجردی را می‌گذاشتم...
...
با تولد ولیعهد و جشن و چراغانی بزرگی که طِیّب بپا کرد او با نصیری (تیمسار نصیری بعد) حرفش شد. آن‌روز نصیری دستور داده بود ماشین طِیّب را جابجا کنند، و طِیّب به او فحش داده بود. این یکی از انگیزه‌های درافتادن طِیّب با حکومت بود و تغییر جهت او همه‌اش به «جذبات معنوی» و این مقولات مربوط نبود. شبیه‌سازی وی با «حّر بن یزید ریاحی» در داستان کربلا هم خطاست.
البته شعبان جعفری در کتاب خاطرات خودش مدعی شده وقتی انحصار واردات موز را از طِیّب گرفتند، وی به جرگه ناراضیان حکومت پهلوی پیوست.
...
القصه، با همه اقداماتی که طِیّب در ۲۸ مرداد به نفع تاج و تخت انجام داد، او و حاج اسماعیل رضایی را اعدام کردند.

یادآوری کنم که حاج اسماعیل رضایی بر خلاف طِیّب، اهل قداره ‏بندی و این کارها نبود. در یک هیئت هفتگی به اسم «انصار عباس ‏الحسین» شرکت می‌کرد و در میدان به درستی و پاکی شهرت داشت. هر هفته عکس این دو نفر را در صفحه اول روزنامه ‏ها چاپ می‏‌کردند تا وانمود کنند که قضیه ۱۵ خرداد صرفاً به این دو نفر (و بیشتر به طِیّب) مربوط می‏‌شود در حالیکه چنین نبود. من خبر دارم که دانشجویانی چون «حسن ضیاء ظریفی» که بعد‌ها ساواک او را با بیژن جزنی و کاطم ذوالانوار و ۶ زندانی دیگر به رگبار بست هم، در تظاهرات ۱۵ خرداد حضور داشتند.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طِیّب و حاج اسماعیل رضایی اعدام می‌شوند
طِیّب و حاج اسماعیل به حکم صادره از دادگاه ویژه شماره یک لشگر گارد به ریاست سرتیپ حسین زمانی و دادستانی سرهنگ ستاد احمد دولو قاجار و با وکالت تسخیری تیمسار شایانفر پس از ۱۳ جلسه محاکمه به دلیل فعالیت مجرمانه و خیانتکارانه به منظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی در روز ۱۵ خرداد ماه ۴۲ به استناد قسمت اول ماده ۷۰ قانون مجازات عمومی به اعدام محکوم شدند و حدود پنج ماه پس از ۱۵ خرداد، یازده آبان سال ۴۲ هر دو را در میدان تیر حشمتیه تیرباران کردند.
...
عصر آن روز، روزنامه ‏ها عکس آن دو نفر را در حالی که به جوخه اعدام بسته و در حال تیرباران هستند چاپ کردند. چند عکس دیگر نیز انداخته بودند که گروهبانی به آنان تیر خلاص می‌‏زند.
...
با کشتن طِیّب، دوره امثال او هم به سر رسید. دور و بری‌هایش یکی یکی در انزوا و بی خبری و تنگدستی کارشان تمام شد. اول انقلاب حسین رمضان یخی هم یک گوشه افتاد و مرد.
اسناد ساواک هم نشان می‌دهد که طِیّب خودش شخصاً در تظاهرات ۱۵ خرداد شرکت نکرده‌است، اما ساواک برای اینکه به این دروغ را جا بیاندازد که معترضان از خارجی‌ها پول گرفته‌اند، اقدام به دستگیری او و حاج اسماعیل رضایی کرد.
دخالت طِیّب در ۱۵ خرداد سال ۴۲ فقط در این حد بود که از اعتراض و عصیان مردم جلوگیری نکرد که از او می‌خواستند و همین را دستگاه نمی‌بخشید.

می‌گویند با این که طِیّب قلندر شهر تهران بود و خوش هم می‌گذراند، ولی در درون خود حال غریبی داشت. انگار با وجود همه افرادی که کنارش بودند، تنها بود.
چهره غم‌زده‌اش هم همین را حکایت می‌کرد.
 
آدرس ویدیو
https://www.youtube.com/watch?v=RtEPhVzz9BM
سایت همنشین بهار
خاطرات خانه زندگان

بیش از 75 هزار ایرانی پناه جو در سال 2013

$
0
0
شمار ایرانیان پناه جو در جهان، در سال 2013 ، 75.043 نفر بوده است. از این تعداد، درخواست پناهندگی 12.307 نفر نزد کمیساریای عالی امور پناهندگی سازمان ملل متحد ثبت شده است.

کمیساری عالی ملل متحد در امور پناهندگی به مناسبت بیستم ژوئن، روز جهانی پناهندگی گزارش سالیانه خود را منتشر نمود. بر اساس این گزارش تعداد پناه جویان و آوراگان در جهان به بالاترین میزان خود از سال  1994 رسیده است. یک دلیل اصلی این افزایش، درگیری های داخلی در سوریه است. 2.5 میلیون نفر از سوریه به خارج از این کشور فرار کرده و 6.5 میلیون نفر نیز در داخل مرزهای این کشور آواره شده و پناه می جویند. همچنین شمار پناه جویان و آوارگان در آفریقا نیز افزایش پیدا کرده است. بویژه در آفریقای مرکزی و سودان جنوبی.

پناه جویان ایرانی

شمار ایرانیان پناه جو در جهان، در سال  2013 ، 75.043 نفر بوده است. از این تعداد، درخواست پناهندگی 12.307 نفر نزد کمیساریای عالی امور پناهندگی سازمان ملل متحد ثبت شده است. درخواست پناهندگی 28.803 نفر دیگر نیز در کشورهای مختلف به ثبت رسیده یا در دست بررسی می باشد.  

شمار پناه جویان ایرانی در سال 2013 در ترکیه 5.900 نفر بوده است. 

ترکیه هفتمین کشور جهان است که بیشترین درخواست های پناهندگی در آنجا به ثبت رسیده است. در سال 2013 مجموعا تعداد 44.800 درخواست جدید پناهندگی در این کشور به ثبت رسیده است. در سال 2012 این رقم 26.500 مورد بوده است. کشورهای اصلی در ترکیه در سال 2013 که پناه جویان از آنجا آمده اند عبارتند از: عراق: 26.500 نفر، افغانستان: 8.800 نفر و سومالی 1.300 نفر.
 
جهان

در سال 2013 جمعا 51.2 میلیون انسان در حال فرار بوده اند. (سال 2012 : 45.2 میلیون نفر) از این تعداد: 16.7 میلیون نفر آواره هستند که بالاترین رقم از سال 2011 می باشد. 1.1 میلیون نفر پناه جو بوده اند که اکثرا در کشورهای صنعتی درخواست پناهندگی داده اند. از این تعداد 25.300 نفر نوجوانان زیر 18 سال بوده  که از پدر و مادر خود جدا شده بودند. در سال2013 همچنین 33.3 میلیون نفر در داخل مرزهای کشور خود آواره و جابجا شده اند.

اگرچه بحران اقتصادی و مالی و تاثیرات آن بر کشورهای مختلف یکی از دلایل مهاجرت است، اما جنگ، همچنان اصلی ترین عامل آوارگی و فرار انسان ها از موطنشان می باشد. اصلی ترین کشور مبداء پناه جویان همچون 32 سال گذشته کماکان افغانستان می باشد. پس از آن کشورهای سوریه، سومالی، سودان، جهوری دمکراتیک کنگو، برمه، عراق، کلمبیا، ویتنام و عراق قرار دارند.

بهاییان، مشکل یا راه حل؟

$
0
0
حقوق بهاییان در ایران در انواع و انحا مختلف نادیده گرفته می شود و حتی با اجکام ساختگی اعدام می گردند. بهاییان با اندکی مسامحه در عقایدشان می توانند حقوق خود را تا حدی باز ستانند. کافی است در برگه های دانشگاه و یا هنگام دریافت جواز کسب خود را مسلمان معرفی نمایند اما آنها با دروغ چندان میانه خوبی ندارند و حتی المقدور از آن احتراز می کنند تا جایی که کافر را بر ماکر ترجیح می دهند. آنها معتقد به لزوم حرمت کرامت انسانی، یگانگی و برابری نوع بشر و عقیده، تساوی زن و مرد، رهایی از تعصبات و .... هستند.

     حق تحصیل دانشگاهی ندارند. اشتغال در ادارات دولتی و نظامی و ارتش برای آنان منع قانونی دارد. داشتن مشاغل خصوصی هم خالی از اشکال نیست. مراجع مذهبی رسما آنها را از ورود به صنایع غذایی اعم از تولید، توزیع و فروش ممنوع کرده اند.دیگر مشاغل هم اگرچه ظاهرا منع قانونی ندارد اما هر از چندی و در واقع به دستور مستقیم تندروهای وزارت اطلاعات، مورد هجوم ارگانها و نهادهای مختلف نظیر اداره اماکن و اتحادیه های صنفی واقع و به بهانه های مختلف تعطیل می شوند. شهرهای سمنان، تنکابن و همدان شاهد بسته شدن تقریبا تمامی محلهای کسب بهاییان بوده است. اموال و املاک بهاییان براحتی و به هر بهانه ای مصادره می شود و دستگاه قضایی اصولا برای توجیه این عمل خود مشکل چندانی ندارد. اموال و املاک و شغل و تحصیل به جای خود، جان همگی آنها بالقوه در معرض خطر است. صدها نفر راهی زندان شده و بیش از دویست تن از آنان با حکم قضایی اعدام شده اند و برخی نیز به صورتی مشکوک ناپدید و یا سر به نیست گردیده اند. به صورت غیر رسمی هم گروهها و افراد به اصطلاح خودسر و یا خودجوش و در واقع با تحریک مراجع رسمی دینی و دولتی و حکومتی، شب یا روز به خانه آنها حمله کرده و می کنند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و یا حتی ربوده و به قتل می رسانند. بندر عباس و بیرجند، نمونه های اخیر از این دست هستند. آنها پس از مرگ هم در امان نیستند. قبورشان تخریب می گردد و حتی دفن اجساد اموات آنها هم به اسانی صورت نمی گیرد.

   رادیو، تلویزیون، مجلات، روز، هفته، ماه، فصل و سال نامه ها، تریبونهای نماز جمعه، مجلس، دولت و دهها سایت و وبلاگ رسمی و غیر رسمی، شب و روز به ایراد اتهامات ریز و درشت مانند جاسوسی، تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه امنیت ملی، ترور، شایعه سازی،  تشویش اذهان عمومی، توهین به اسلام و مسلمین، اشاعه فحشا و زنا و بی بند و باری و هر شر دیگری که به فکر برسد مشغول بوده و هستند و دائما، مردم، اشنایان، دوستان، همسایگان و همکاران آنها را تحریک می کنند تا بر علیه بهاییان اقدامات مختلف انجام دهند و حتی ان را باعث رستگاری می شمرند. هر دو رهبر و ولی فقیه جمهوری اسلامی، رسما آنها را کافر و نجس شمرده اند و می توان حدس زد که چنین اظهار نظری از جانب عالی ترین مقام کشور، چه پیامدهایی به دنبال داشته و خواهد داشت. با این ظلم و ستم اشکار، شگفتا که در سطح بین المللی و رسانه های عمومی، نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بهاییان را انکار می نمایند.

  با این همه بهاییان هیچگاه در پی مقابله به مثل و انتقام جویی بر نیامدند بلکه سعی نمودند تا ثابت کنند که خیر خواه عموم و مخصوصا ایران و ایرانی هستند. حتی تا سالها از ارائه شکایات خود به مراجع بین المللی خودداری کردند و تظلم خود را منحصرا از طریق مراجع داخلی پی گیری کردند تا وهنی بر کشور محبوبشان وارد نگردد. به جای انتقام جویی و کینه ورزی و کینه توزی، به تمشیت امور جامعه خود پرداختند. وسایل تربیت کودکان خود را فراهم ساخته و با تاسیس دانشگاهی عمدتا به همت اساتید اخراج شده خود، به جوانان محروم از تحصیل خود کمک کردند تا تلخی این محرومیت را کاهش دهند

  در سالهای اخیر موجی از ابراز همدردی با بهاییان ایران و حمایت از حقوق حقه انان  شکل گرفت. این حمایت ابتدا از ممالک مختلفه جهان و نمایندگان منتخب انان در پارلمانها صورت گرفت و بتدریج به ایرانیان خارج از ایران نیز سرایت کرد اما در یک سال اخیر هم میهنانی شجاع، منصف، درد اشنا، حق جو و حق گو در کمال صداقت و رشادت، بعضا حتی از درون زندان به دفاع از بهاییان پرداختند. گر چه اقدامات دلیرانه، هوشمندانه و در کمال خلوص نیت محمد نوری زاد، روزنامه نگار منتقد حکومت بی شک وی را در زمره سابقون مقربون قرار خواهد داد و همچنین نقش فعالان حقوق بشر نظیر نسرین ستوده، ژیلا بنی یعقوب، عیسی سحر خیز، محمد ملکی، نرگس محمدی و بسیاری دیگر شایان کمال تقدیر و تحسین است اما به دلایل مختلف، انجا که ایت الله عبدالحمید معصومی تهرانی، روحانی بلند پایه ایرانی به این جمع می پیوندد شوری دیگر در دلها به پا می شود و امیدها برای برچیدن بساط تعصب و تنگ نظری و دگر اندیش ستیزی، افزون می گردد.

  انچه که امروز در باره بهاییان مطرح می گردد بیشتر از همه بحث حقوق بشر است و اینکه آنها هم مانند دیگر ایرانیان دارای حقوق مصرح در قانون اساسی می باشند. برخی می گویند که آنها هم انسان هستند حالا یک عقایدی هم برای خودشان دارند. برخی دیگر به صراحت عقاید آنها را رد می کنند و حتی معتقدند که آنها مظلوم نمایی می کنند اما خواهان اعاده حقوق آنها هستند. با این همه هنوز یک موضوع کماکان در پرده ابهام باقی مانده و انچنان که باید و شاید معرض تحقیق قرار نگرفته است. چرا بهاییان این گونه مورد تهاجم واقع می شوند و از ان مهم تر این که چرا مقاومت می کنند و چگونه به چنین استقامتی سازنده موفق شده اند؟

  بهاییان با اندکی مسامحه در عقایدشان می توانند حقوق خود را تا حدی باز ستانند. کافی است در برگه های دانشگاه و یا هنگام دریافت جواز کسب خود را مسلمان معرفی نمایند. اگر در گوشه ای پنهان و کم اهمیت از یک روزنامه حتی کم اعتبار، خود را مسلمان بنامند و یا دور از انظار، سری به یکی از بیوت مراجع بزنند و لفظی بر زبان برانند، دیگر نانشان در روغن است. مخالفان آنان حتی به این هم قانعند. پس چرا بهاییان راه به این سادگی، که بسیاری از هموطنانشان، و بسیاری از سر خیر خواهی، به آنان توصیه می کنند را بر نمی گزینند؟ برخی، تعصب دینی، مظلوم نمایی و همچنین ترس از طرد از جامعه بهایی را دلایل این امر می دانند اما بهاییان خود نظر دیگری دارند.

   اولا آنها با دروغ چندان میانه خوبی ندارند و حتی المقدور از ان احتراز می کنند تا جایی که کافر را بر ماکر ترجیح می دهند. این امری است که مخصوصا در این سالیان اخیر، دوست و دشمن به ان اقرار کرده اند. ثانیا، آنها خود را مظلوم می دانند و نه مظلوم نما. آنها مانند هر انسان دیگری، به زندگی عشق می ورزند و دوست دارند از مواهب ان برخوردار باشند. اینکه نام آنان با کلمه مظلوم، عجین شده است خواست قلبی آنان نیست بلکه به آنان تحمیل شده است. آنها مشتاق به زندان رفتن، اخراج از شغل و دانشگاه، هتک حرمت و اهانت و یا اعدام نیستند و این امری نیست که محتاج اثبات باشد. ثالثا آنها بخوبی می دانند که دروغ اول، دهها دروغ دیگر بدنبال خود می اورد و مانند مردابی است که با هر حرکت، بیشتر به درون ان فرو خواهند رفت. اینها مواردی است که فارغ از بحث حقانیت و یا بطلان مرام آنها مطرح می شود و لذا اطلاق تعصب مذهبی بر احتراز آنها از دروغ، بیهوده و بی معناست. آنها با اصل دروغ و مبنای ان مخالف هستند و معتقدند هر کس قدم در این راه نهاد یا نهد، دیر یا زود باید به عواقب ان گردن گذارد و شواهد تاریخی بر اثبات این مدعا، حتی در زمان معاصر و حتی در حال حاضر و با چشم غیر مسلح، برون از شمار است.

   در اینکه حقوق شهروندی بهاییان باید به آنها اعاده شود کمترین بحثی نیست اما این کمترین خواسته آنان است. بهاییان افقی بالاتر را مد نظر دارند. اگر آنها خواهان اجرای مفاد منشور حقوق بشر هستند بیشتر از این جهت است که در این صورت می توان به میزان زیاد از اجرای ان برای تمامی احاد مردم ایران مطمئن شد. همچنین آنها معتقدند که راهکارهایی برای برون رفت ایران از بحران های پیش رو دارند و در واقع به خاطر افکار و ایده های خود در معرض این همه ظلم و ستم قرار گرفته اند. افکاری مانند لزوم حرمت کرامت انسانی، یگانگی و برابری نوع بشر از هر نژاد و قوم و قبیله و عقیده، تساوی زن و مرد، رهایی از تعصبات، پای بندی به یادگیری و کسب علم و دانش، مهار اتش حرص و طمع، ترویج اقتصادی عاری از ثروت مفرط و فقر فاحش و تعامل بین خرد و ایمان. اصول و تعالیمی که هم زندگی آنان را شکل می دهد و هم بنیانی متین برای ایجاد جامعه ای پیشرو می باشد. بنظر می رسد که در احوال بهاییان، باید تامل بیشتری نمود.

 

 


گروه‌هایی که در کنار داعش می‌جنگند

$
0
0
آنچه در عرض يک هفته روی داد و به سقوط بسياری از شهرها و نواحی پيرامونی آن‌ها در مناطق سنی‌نشين منجر شد را نمی‌توان فقط به يک گروه تندروی پنج الی ده هزار نفری نسبت داد.از اين‌رو کنکاش برای کشف واقع و حقيقت ماجرا برای بيشتر ناظران امور عراق امری ضروری شد و به دنبال آن، رفته رفته صحنه درگيری در عراق بيشتر نمود پيدا کرد. اين نوشته تلاش دارد گروه‌های درگير در نزاع عراق که با نيروهای نوری مالکی وارد جنگ شده‌اند را معرفی کند

 شورای نظامی

اين شورا در پايان سال ۲۰۱۳ بعد از درگيری ميان تظاهرکنندگان و نيروهای دولتی در استان الانبار تأسيس شد و سپس به تمام استان های سنی نشين عراق امتداد يافت.در نيمه ژانويه ۲۰۱۴ تمام گروه ها و شوراهای نظامی پراکنده در مناطق سنی نشين تحت عنوان «شورای عالی نظامی انقلابيون عراق» با يکديگر ادغام شدند.اين شورا بر روی فيس بوک، تويتر و يوتيوب صفحات خود را دارد و لحظه به لحظه وضعيت درگيری ها را با عکس و فيلم گزارش می کند.هويت اعضای اين تشکل به درستی مشخص نيست و گفته می شود ژنرال های برکنار شده ارتش سابق عراق آن را اداره می کنند.يکی از افسران نيروی هوائی سابق به نام «مزهر قيسی» خود را سخنگوی شورای نظامی معرفی کرده است.اين شورا ماهيانه گزارش عمليات خود را براساس جدولی معين اعلام می کند و تک تک فعاليت های خود و تلفات نيروی های مالکی را درج می کند.اين شيوه کار نشان می دهد که شورای عالی نظامی انقلابيون عراق از افراد با تجربه ارتشی برخوردار است.

جنگجويان طريقت نقشبندی
طريقت نقشبندی که از نظر مذهبی امتزاجی ميان صوفيه و اهل سنت می باشد، اعتقاد به ارتباط مستقيم با پيامبر اسلام از طريق خليفه اول ابوبکر دارد.همچنين اين فرقه اعتقاد دارد که به شکل غير مستقيم با علی امام اول شيعيان ارتباط دارد.رهبر معنوی و تاريخی اين فرقه «محمدبهاءالدين شاه نقشبند» است.او مدعی بود نام خدا بر قلب وی نقش بست و هيچ گاه از آن جدا نشد، از اين رو به «نقشبند» معروف شد.طريقت نقشبندی در پی تکفير حکام سرزمين های اسلامی نيست بلکه خواهان نصيحت آنهاست.اما از نظر سياسی در دوره رژيم گذشته و اکنون، اين فرقه تابع اوامر عزت ابراهيم دوری معاون سابق صدام حسين می باشد.جنگجويان اين تشکل روش جهادی آزاديبخش به سبک عمرمختار در ليبی و امير عبدالقادر در الجزائر را اتخاذ کرده اند.يکی ديگر از الهام دهندگان اين گروه ، احمد عرابی پاشا است که خود صوفی بود و بر ضد سلطه انگليسی ها در مصر قيام کرد.علاوه بر اين ها برخی از رهبران معنوی چچن و منطقه داغستان مانند امام شامل نقشبندی، مرجع الهام بخش جنگجويان طريقت نقشبندی در عراق شده است.
در اوائل ماه جاری «حاکم زاملی» رئيس کميسيون امنيت و دفاع در پارلمان عراق به خبرگزاری آسوشيتدپرس گفت:«..اطلاعاتی که ما داريم هيچ شکی باقی نمی گذارد که آنها (جنگجويان طريقت نقشبندی) در حوادث اخير درگير هستند..آنها انبارهای مهمات و سلاح ميان برد دارند و بر ضد پليس و ارتش عراق به کار می گيرند».
تخمين زده می شود که تعداد جنگجويان اين تشکل بين هزار تا پنج هزار نفر هستند و عزت ابراهيم نقش مهمی در سازماندهی آنها دارد.مأموريت آنها دفاع از اهل سنت و مبارزه با ايران و هواداران آن در عراق است.در زمان اعتراضات خيابانی بر ضد نوری مالکی ،روش اين گروه تماس با تظاهرکنندگان و اعلام حمايت از آنان بود.اين گروه خود را متفاوت با القاعده می داند اما آماده همکاری با هر گروهی است که بر ضد حکومت ايران برخيزد.اين گروه توانسته موشک های ساده ای بسازد که بين ۲۵ تا ۳۰ کيلومتر برد دارد.اين تشکل در مناطق موصل، کرکوک و بخشی از بغداد فعال است و به خاطر کثرت آنها در شهر موصل،بعد از تحولات اخير، اداره شهر به آنها واگذار شده است.

شورای عشاير
اين شورا از هفتاد قبيله و عشيره بزرگ تشکيل شده و بيش از ۴۰ گردان رزمی دارد.اين گردان ها در استان های الانبار، نينوا، صلاح الدين، دياله و تأميم (با مرکزيت کرکوک) وجود دارند و در شهرها و روستاهای الرمادی، خالديه، کرمه، فلوجه و بخش نامعينی از بغداد آماده نبرد هستند.تعداد جنگجويان اين شورا به هزاران نفر می رسد که از يک فرماندهی متمرکز با رهبری ژنرال های سابق ارتش عراق برخوردار است.در لايه های ميانی فرماندهی عشاير رؤسای قبايل قرار دارند که کاملا هماهنگ با فرماندهی کل عمل می کنند.همجنين اين شورا از انبار سلاح و مهمات خوبی برخوردار هستند که شامل سه دسته سبک، متوسط و سنگين می شود.

حزب بعث
طبق آمارهای رسمی رژيم گذشته عراق، ۱۱ميليون نفر از شهروندان کشورعضو حزب بعث بودند که در شکل تيم، گروه، شعبه و شاخه فعاليت می کردند.هر تيم حداقل سه نفر را در برمی گيرد و هر گروه از سه تا هفت تيم تشکيل می شد.برای تشکيل يک شعبه حداقل دو گروه مورد نياز بود و برای اينکه شاخه ای از حزب بعث در يکی از شهرهای عراق شکل بيابد، حداقل به دو شعبه نياز داشت.با سقوط رژيم صدام حسين بسياری از اين نيروها متفرق شدند يا با وضع جديد همراه شدند.اما ناتوانی دولت مالکی در زمينه های سياسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی از يک سو و سوگيری فرقه ای نخست وزير شيعه عراق از سوی ديگر،باعث گرديد که بعثی ها يک بار ديگر بتوانند خود را سازمان دهند.در حال حاضر آماری وجود ندارد که تعداد بعثی ها فعال را نشان دهد اما برخی برآورده ها آنها را در حدود نيم ميليون نفر تخمين می زنند.سياست ترور شخصيت های بعثی در سال های اخير که در قشرهای تحصيل کرده عراق گسترده بود، باعث مخفی شدن بسياری از آنها شد.اما با شدت گرفتن درگيری ها امکان بازگشت همه آنان وجود دارد.بخش وسيعی از بعثی ها در مناطق شيعه هستند و ممکن است حوادث اخير عراق يک بار ديگر آنها را به صحنه برگرداند.

گردان های انقلاب دهه ۱۹۲۰
اين گروه که نام خود را از قيام سراسری عشاير عراق بر ضد نيروهای انگليسی در دهه ۱۹۲۰ گرفته است، به شدت با اشغال عراق توسط نيروهای امريکائی مخالف بود.اين گروه داعيه ملی گرائی عراقی دارد و با کشتن عراقی های همکار با نيروهای امريکائی مخالفت می کرد.اما عمليات زيادی را بر ضد نيروهائی امريکائی هدايت نمود که از معروف ترين شيوه های نبرد آنها، کاشتن مواد منفجره بر سر راه رفت و آمد وسائل حمل و نقل سربازان امريکائی و ايجاد کمينگاه بر سر مسير تحرک آنها بود.اين نيرو گروه های متنوعی از سلفی ها، صوفی ها و ملی گرايان را در بر می گيرد و در استان های الانبار، صلاح الدين و بخشی از کرکوک فعاليت دارند.در رويدادهای اخير موفق شدند چند منطقه مهم در دياله و صلاح الدين را تصرف کنند.
گفته می شود که اين گروه به مجمع روحانيون اهل سنت عراق به رهبری حارث ضاری نزديک است که در توصيف گروه های جهادی در عراق، خود را تشکلی معتدل می داند.اين گروه از همان روز اول ورود نيروهای امريکائی به عراق در سال ۲۰۰۳ ساز مقاومت در برابر نيروهای خارجی نواخت و هرگز وضعيت جديد را به رسميت نشناخت و در فرآيند سياسی مشارکت نکرد و همه انتخابات های متوالی را تحريم کرد.

جماعت انصار اسلام
اين جماعت يک گروه سلفی – جهادی است که توسط يک روحانی کُرد بنام «ملاکريکار» در سال ۲۰۰۱ تأسيس شد.قبل از آمدن نيروهای امريکائی به عراق، در سلسله جبال قنديل فعاليت می کرد اما در سال ۲۰۰۳ به داخل عراق نقل مکان کردند.اين گروه در سال ۲۰۰۵ با ابومصعب زرقاوی رهبر القاعده در عراق بيعت کرد.اين امر موجب شد که اختلافات عميقی در داخل آن شکل بگيرد.با خروج نيروهای امريکائی از عراق در سال ۲۰۱۱ ، جماعت انصار اسلام نبرد مسلحانه را تعليق نمود و به فعاليت سياسی در استان های نينوا، کرکوک و بخشی از استان دياله روی آورد.
اين گروه يک تشکل بسته با حساسيت بالای اطلاعاتی به حساب می آيد که هيچ کس از درون تشکيلات آن خبر ندارد و بيشتر رهبران آن با نام های مستعار فعاليت می کنند.يکی از رهبران آن به نام ابوعمر عراقی مشهور است که در استان نينوا تشکيلات اين جماعت را اداره می کند.از آمار دقيق نيروهای آن اطلاعات کافی وجود ندارد اما برآورد می شود که در حدود ۵هزار نفر هستند و در درگيری های اخير در شهرهای موصل، کرکوک و دياله به شدت فعال می باشند.

جماعت «جيش مجاهدين»
يک گروه جهادی سنی نزديک به سازمان القاعده است.اين گروه در زمان فعاليت «صحوات» (نيروهای عشايری که توسط امريکا بوجود آمد و بوسيله نوری مالکی منحل شد) در مناطق سنی نشين از بين رفت.با بالا گرفتن درگيری ها در سوريه، اين تشکل به آنجا رفت تا به ياری جبهه النصره بشتابد اما در روزهای اخير دوباره به عراق بازگشتند.اين نيروهای بيشتر در مرز عراق با سوريه و شهرهای کرمه و فلوجه فعال هستند.در دو منطقه زوبع و يوسفيه بغداد نيز تيم های عملياتی مخفی دارند که مترصد اوضاع هستند تا وارد عمليات شوند.تعداد نفرات آن به چهار هزار جنگجو می رسد و توانائی ساخت موشک های دست ساز را دارند.عمليات کمين در راه نيروهای دولتی از تخصص اين گروه به حساب می آيد.

ارتش اسلامی عراق
در سال ۲۰۰۴ تشکيل شد. تنها گروه مسلح مخالف دولت است که آئين نامه داخلی دارد و افراد خود را براساس تمام سلسله مراتب يک ارتش کلاسيک سازماندهی می کند.در سال ۲۰۰۶ دست از کارزار برداشت و به کارهای سياسی و رسانه ای روی آورد.اين ارتش محصول فعاليت های اخوان المسلمين در عراق است.با راندن رهبران سياسی اخوان المسلمين از فرآيند سياسی و صدور حکم اعدام برای آنها توسط نوری مالکی، ارتش اسلامی عراق يک بار ديگر به صحنه روياروئی ها در روزهای گذشته بازگشته است.

مهاجرت، رابطه فرزندان با والدین ،بحرانها

گزارشی تکان‌دهنده از یک محله در تهران

$
0
0
گزارشی تکان دهنده از یکی از محلات پایتخت ایران اسلامزده است. یکی از هزاران محله ای که ساکنانش به بهای هزینه ها نجومی آقازاده های شمال شهر، سیری ناپذیری حرص و آز قشر انگل حاکم بر کشور و نظام نبعیض بنیاد دینی، با فقر و فلاکت و نکبت دست و پنجه نرم می کنند. گزارش زیر حکایت دستاوردهای 35 ساله اسلام و اسلامگرایان در ایران است!!!


*******

سرشان پر از جانور است. جانورهای ریز خاکستری و سفید. یا شپش است، یا تخمش که لابه‌لای موهای نرمشان، جا خوش کرده. تخم‌های سفیدرنگ، چیزی شبیه شوره. جانورانی که زنده‌اند، راه می‌روند، خونشان را می‌مکند و می‌خارند. آنقدر که گاهی سرشان را زخم می‌کند.

خیلی از کودکان کار «لب خط» شپش دارند؛ کودکان کم سن و ‌سال خیابانی آن‌طرف‌تر از میدان «شوش». جایی که چند مرکز مهم تجاری، روزانه میلیاردها تومان کاسب می‌شوند، بدون اینکه بدانند کودکان لب خط، به خاطر فقر و نبود بهداشت، با شپش‌ها زندگی می‌کنند. شپشی که به خیال ما این روزها به سختی در سر کسی پیدا می‌شود، حالا به راحتی لابه‌لای موهای کودکان چهار پنج ساله فقیرترین منطقه تهران دیده می‌شود.

کودکان این محله فقر و گرسنگی دارند، محرومیت دارند. در معماری نداشته خانه‌های این محله که کم از بیغوله نیست، حمام جایی ندارد. اگر هم داشته باشد، آنقدر شلوغ و کثیف است که نرفتن را به رفتنش ترجیح می‌دهند. دستشویی‌هایشان هم همین وضع را دارد. به جای حمام اتاقکی می‌سازند و از خانواده‌ای اجاره می‌گیرند تا خرج موادشان درآید.

حمام رفتن در این محله، داستانی دارد. هر بار باید یک خانواده دور هم جمع شوند، وسایلشان را در کیسه کنند و مسافتی را پیاده بروند تا به حمام برسند. آنها وقت این کارها را ندارند، اگر دو هفته یک‌ بار نوبت به حمام کردنشان برسد خوب است. آنها که حمام دارند، لژنشین محله هستند، هر کسی را هم به خانه‌شان راه نمی‌دهند، فقط فامیل و نزدیکان.

در جمع کوچک کودکان کار لب خط که جمعیت دانشجویی امام علی (ع) برایشان خانه علم درست کرده، دختران، موهای بلندی ندارند. خیلی‌ها موهایشان را از ته زده‌اند. اگر رفتارهای دخترانه‌شان نباشد، تفاوتی با پسرها ندارند. روسری‌های گلدار کج و کوله‌شان مدام از سرشان می‌افتد، محکم گره می‌زنند. 
گزارشی تکان‌دهنده از یک محله در تهران

«زینب روسریتو سرت کن.» صدای مربی می‌آید. دیگر کلافه شده. سنشان به روسری سر کردن نمی‌رسد اما چاره‌ای نیست. سرشان پر از شپش است. نباید به دیگران منتقل شود. در همین هفته‌های گذشته دو مربی خانه علم جمعیت امام علی (ع) که هفته‌ای سه روز برای این کودکان کلاس‌های آموزشی دارند، شپش گرفته‌اند. نمی‌شود کاری کرد. این کودکان آنقدر آویزان مربی‌ها می‌شوند و آنقدر آنها را بغل می‌کنند که نمی‌شود شپش‌ها را کنترل کرد.

از سر و کول هم بالا می‌روند، با همان روسری‌ها. زهره شریفی مددکار جمعیت، «زینب» را صدا می‌زند. لابه‌لای موهایش را نگاه می‌کند. فرق اول را که باز می‌کند، رشک‌ها را می‌بیند. کابینت‌ها را پر کرده‌اند از شامپوهای ضد شپش. یکی به او می‌دهد و شماره تلفنش را روی کاغذی می‌نویسد. «به مادرت بگو به من زنگ بزنه.» این راه چاره نیست.

مادران این کودکان وضع بدتری دارند. موهای رنگ‌کرده بلوندشان، پر از همین شپش‌هاست. نه کوتاه می‌کنند، نه درمانش. اصلا برایشان مهم نیست. از همین مادر هم به دختر منتقل می‌شود؛ در خانه‌هایی که چندین نفر روی یک بالش و تشک می‌خوابند، جایی که روسری‌ها رد و بدل می‌شود و خاله، دخترخاله، همسایه و ... لباس‌های همدیگر را می‌پوشند.

در لباس‌ها، ملحفه‌ها و رختخواب‌های این کودکان شپش‌ها جولان می‌دهند. آنها با این جانوران زندگی مسالمت‌آمیز دارند. شپش جزو زندگی معمولی این خانواده‌هاست. این را شریفی می‌گوید. «زنان این محله موهایشان را بلوند و روشن می‌کنند اما به بهداشتشان توجهی نمی‌کنند. فقط شپش هم نیست، عفونت‌های قارچی و بیماری‌های زنانه هم اینجا بیداد می‌کند.» این ماجرا تنها برای مادران و زنان نیست، دختران کم‌سن و‌ سال هم از این بیماری‌ها رنج می‌برند. در گوشی به هم می‌گویند. می‌دانند که نباید همه بدانند.

شریفی از وضع بهداشت شخصی ساکنان این محله ناراحت است. «خیلی از این کودکان حتی لباس زیر به تن ندارند. از ۲۰ نفر، شاید یکی از آنها لباس زیر تنش کرده باشد. به همین خاطر آنها به شدت مستعد بیماری‌ها هستند.»

جمعیت امام علی (ع) برای بهداشت زنان و دختران «لب خط»، قرار است طرح مادرانه داشته باشد. به گفته مددکار جمعیت، در کنار بهداشت شخصی، بهداشت اجتماعی در این محله، کاملا فراموش شده. «توالت خانه‌هایشان خیلی کثیف و آلوده است. همه اینها باعث انتقال بیماری‌ها می‌شود.»

همین هم باعث شده که میزان بیماری‌های ویروسی، روزبه‌روز در میان این کودکان زیاد شود؛ کودکان کاری که سر چند چهارراه آن طرف‌تر، گردو و دستمال و فال می‌فروشند. گردوهایی که با همان دست‌ها و در همان خانه‌هایی که موش‌ها در آن جولان می‌دهند، شکسته می‌شوند.

رضا، ۱۲ساله است، ۶ خواهر و برادر دارد. خانه‌شان حمام ندارد. دو هفته یک‌بار حمام می‌روند؛ حمامی که از هر نفر، ۴ هزار و ۵۰۰ تومان می‌گیرد. «اینجا قبلا حموم داشت اما از وقتی خرابش کردن، مجبوریم برای حمام به جای دورتری بریم.» مادر رضا هم شپش دارد، خواهرانش هم. خودش ولی ندارد. موهایش را از ته زده‌اند.

این کارها را جمعیت امام علی (ع) برایشان کرده. دوشنبه هفته پیش که کارشناس بهداشت آمد، موهای خیلی از دختران را به خاطر همین شپش‌ها کوتاه کرد و سر پسرها را هم از ته تراشیدند. همان روزی که خیلی از بچه‌ها، از حمام کردن فرار کردند.

«آیدا» هم ۱۲‌ سال دارد. کمی که شالش عقب می‌رود، تخم شپش‌ها از روی ساقه موهایش خودنمایی می‌کند. موهای پرپشتش، کوتاه شده بود اما باز هم فایده‌ای نداشت. «یک‌ بار از شامپوی ضد شپش استفاده کردم، یک‌ بار دیگه هم مونده. اما هنوز خوب نشدم.» گردوفروشی می‌کند. دست‌های سیاهش را نشان می‌دهد. خودش همه را می‌شکند و سر چهارراه‌ها می‌فروشد. می‌گوید شپش را از بچه‌های عمه‌اش گرفته. «شامپو می‌زنم، شپش‌ها کم می‌شن، اما وقتی بچه‌های عمه‌م می‌یان، باز هم شپش‌هام زیاد می‌شن. خیلی ناراحتم، پیش دوستام کوچیک شدم.»

خانه آیدا حمام دارد اما می‌گوید: «مادرم اجازه نمی‌ده کسی به خونه‌مون برای حمام کردن بیاد. یک‌ بار فاطمه اومد ازش عفونت گرفتم.» این را در گوشی می‌گوید. «لیلا» هم می‌گوید که عفونت دارد.

«فاطمه» موهای بلندی دارد. هنوز موردی از شپش روی سرش پیدا نشده اما مشکوک به این بیماری است. آنها حمام ندارند اما خودش می‌گوید «هر روز موهامو زیر آب می‌شورم.» وضع بهداشت محله‌شان اذیتش می‌کند؛ موش‌ها و سوسک‌هایی که از خانه‌هایشان بالا می‌روند و زباله‌هایی که دیگر جوی آب‌ها را پر کرده‌اند. آنها در محله‌شان حتی سطل زباله هم ندارند. می‌گوید: «همسایه‌هامون همه‌شون شپش دارن.» این را با اکراه می‌گوید. فاطمه دستمال و فال می‌فروشد. دخترانی که با او کار می‌کنند هم شپش دارند.

کودکان زیر ۵‌ سال هم از این شپش‌ها دارند، حتی آنهایی که هنوز کار نمی‌کنند. سپیده، مربی‌شان است. او به کودکان پنج شش ساله آموزش می‌دهد. «یاد دادن رعایت بهداشت فردی به این کودکان سخت است. مجبوریم با شعر و بازی، این مسائل را به آنها آموزش دهیم. مشکل اینجاست که بیشتر آنها خانواده‌هایی دارند که اصلا این مسائل را رعایت نمی‌کنند.»

کودکان کار لب خط، با همه اینها، باز هم خوشحالند. جانورانی که روی سرشان رژه می‌روند، ذره‌ای از شادی‌شان کم نکرده. آنها می‌دانند چه بیماری‌هایی دارند.

«در این محله از همان اول، بهداشت، محلی از اعراب نداشته.» شریفی اینها را می‌گوید. «خانواده این کودکان از چادرنشینی، صحراگردی و خشت‌نشینی کم‌کم به شهرها آمده‌اند. نام خانوادگی خیلی از آنها هم غربتی، چادرنشین و صحراگرد است، به همین علت رعایت مسائل بهداشتی خیلی برایشان مهم نیست.» خانه بهداشت، کمی آن طرف‌تر از محله لب خط است اما هیچ کاری برای آنها نکرده. این مددکار از آنها گلایه دارد. «نه شهرداری منطقه ۱۵ و نه حتی خانه بهداشت صفاری، به این محله رسیدگی نمی‌کنند. هر چه شناسایی شده‌اند، کار جمعیت امام علی (ع) بوده.»

مجبورند به خاطر شیوع بالای عفونت دستگاه تناسلی در میان دخترها، آموزش‌های جداگانه‌ای به آنها بدهند. آنها مشکلات بهداشتی زیاد دارند. پسرها کمتر شپش دارند. موهایشان کوتاه است. کوتاه کوتاه، تقریبا کچلند. دختران به سختی راضی به این کار می‌شوند. آن هم در فرهنگ غربتی‌ها که مو برایشان مهم است و دخترانشان از چهار پنج سالگی موهایشان رنگ می‌شود. مثل مادرانشان. شریفی از کاری که دوشنبه هفته گذشته در خانه علم لب خط برای این کودکان انجام دادند، صحبت می‌کند. «هفته پیش اینجا روز بهداشت داشتیم. دوازده سیزده کودک خانه علم را که شپش داشتند، حمام بردیم و از شامپوی ضد شپش برایشان استفاده کردیم.» اینجا ۴۵ کودک دارد. تعدادشان خیلی بیشتر از اینهاست اما دیگر خانه جایی ندارد. کلاس‌ها پر است. «شاید فقط ۲۰‌ درصد بچه‌های اینجا حمام داشته باشند. بقیه حمام بیرون می‌روند.» شریفی اینها را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «واقعا نمی‌شود همه اینها را اینجا حمام کنیم. با این همه باز هم یک روز در هفته، سعی می‌کنیم تا برنامه بهداشت داشته باشیم.» اینجا گروه بهداشت و درمان دارد؛ کسانی که هفته‌ای یک روز می‌آیند، بهداشت و تغذیه کودکان را بررسی می‌کنند.

خانه علم لب خط، نوپاست و پنج شش ماهی بیشتر از راه‌اندازی‌اش نمی‌گذرد. ساختمان دو طبقه کوچک و تنگ؛ لب خیابان رجب‌نیا. در آبی‌رنگ‌اش زنگ هم ندارد. تمام مخارجش را خیران می‌دهند. حتی پول شامپوهای ضد شوره ۴ ‌هزار تومانی که دو بار بیشتر نمی‌شود استفاده کرد. خانواده کودکان کار، برای این چیزها پول نمی‌دهند. برایشان هم مهم نیست. نه فقط شپش که حتی سلامت دخترانشان. روزی صد، صدو پنجاه ‌هزار تومان درآمد دارند اما خرج موادشان می‌کنند.

اینجا لب خط که نه، ته خط است. با اینکه جایی، خیابانی، کوچه‌ای در دل پایتخت است اما هیچ جایش شبیه شهر نیست. جایی که روزانه هزاران نفر از جلوی آن گذر می‌کنند اما جرأت ورود به آنجا را ندارند. ساکنان این محله برایشان غریبه هستند؛ همان‌ها که ظهر، زیر آفتاب، جلوی در خانه‌هایشان زیرانداز انداخته و همه چیز را می‌پایند. زنانی با موهایی رنگ‌کرده و کلیپس‌هایی که به‌ سان دختران این روزهای شهر، به موهایشان فرم داده‌اند. اینجا را خیلی‌ها به فراموشی سپرده‌اند. کارشناسان شهرداری و وزارت بهداشت که سالی یک‌ بار هم آن طرف‌ها پیدایشان نمی‌شود.

همه اینها بیخ گوش ساکنان خیابان خراسان و ری رخ می‌دهد؛ کسانی که جدای از سکونت در منطقه جنوب شهر، وضع مالی چندان بدی ندارند و خیلی‌هایشان بازاری‌هایی هستند که وضع مالی خوبی دارند. هیچ‌کس غربتی‌ها را نمی‌خواهد. کسانی که فقر فرهنگی بیشتر از بی‌پولی، خون زندگی‌شان را مثل همان شپش‌ها می‌مکد. شریفی می‌گوید: «لب خط، جزو ناحیه یک منطقه ۱۵ شهرداری به شمار می‌رود اما شهرداری این منطقه کمترین توجهی هم به این محله ندارد.» جوی‌ها پر از زباله است. تل زباله ته هر کوچه، دیگر بخشی از هویت نداشته آن شده.

در جوی‌ها همه چیز پیدا می‌شود. از سرنگ گرفته تا پوست هندوانه، همه در جوی‌های پرآب و کثیف شناور است. جایی که موش‌ها و سوسک‌ها و‌ هزار جور مگس و حشره دیگر، روزگار می‌گذرانند. یکی از مغازه‌داران می‌گوید: «هفته پیش خودمان سم می‌ریختیم، موش‌ها کم شدند.» اینها را با هزینه شخصی پرداخت کردند.

ماموران شهرداری همان موقع از راه می‌رسند. برای بررسی وضع ساختمانی که درحال بازسازی است و وسایل ۵ خانواده مستاجرش، در کوچه رها شده. آنها کاری به کثیفی و تعفن ندارند. آنها آمده‌اند مجوز ساخت را ببینند! می‌گویند: «برای این محله نمی‌شود کاری کرد.» ساکنان این محله با همین زباله‌ها و بوی تعفن آن، با انواع بیماری‌های ویروسی و انگلی، با شپش‌ها و عفونت‌ها ... صبح را شب و شب را صبح می‌کنند. آنها هم هر شب، به رسم شب‌های دیگر، سطل‌های کثیف زباله‌شان را در همان جوی‌ها خالی می‌کنند. جوی‌هایی که شاید هفته‌ای یک‌ بار خالی شود. شاید هم نشود.

منبع: روزنامه شهروند/ زهرا جعفرزاده

درس‌هايی از فوتبال برای سياست

$
0
0
اين افراد با دنيای واقعيات قهرند، مثل خيال پردازانی که توقع داشتند تيم فوتبال ايران حداقل تا مرحله يک چهارم نهايی برود. اينان به جای حمايت از نيروهای اصلاح‌طلب که می‌کوشند با دست خالی در مقابل کسانی که همه ابزار قدرت را در دست دارند کارهايی انجام دهند از هر فرصتی برای تضعيف اين نيرو بهره می‌گيرند، تا بدين وسيله نشان دهند که خود انقلابی و سازش ناپذيرند

اصلاح طلبی تنها راه نجات ماست : تلاش بازيکنان ايران در جام جهانی ايران قابل تقدير بود .آنان بيشترين تلاش خود را کردند، به ويژه در بازی با آرژانتين که واقعا در خشيدند ،و جبران بازی خسته کننده و سردر گم با نيجريه را کردند . اما با مقايسه با تيم های توانمند جهان ، بر همگان روشن شد که سالها تلاش و سرمايه گذاری ،و ساختن اين ورزش از پايه ، نياز است تا تيم ايران بتواند در جام جهانی بدرخشد. در جهان واقعی معجزه نمی شود .در افسانه ها است که کسی در زمستان وحشتناک همدان يخ را شکست و در آن آب غسل کرد تا خود را آماده نماز کند . به پاس اين ايمان و ايثار،در آب که غوطه خورد ،يک باره درهای دل او بازشد، و بابا طاهر شد ، که شعرش در تارک ادبيات ايران می درخشد.

حال اگر برای ساختن يک تيم ورزشی اين همه زمان و آمادگی لازم است ، وتا اين ورزش در جامعه ريشه ندواند، و هر مدرسه و محله ای زمين بازی و مربی و سازماندهی نداشته باشد ، جلوه کردن در جهان ممکن نمی شود ، حال چگونه برای اموری که هزاران بار از اين پيچيده ترند ودست يابی به آنان مشکلتر ، بسياری ساده انگارند، و برای رسيدن به سکولاريزم، دموکراسی ، عدالت اجتماعی، حکومت قانون، ايجاد جامعه مدنی نيرومندی که بر حکومت نظاره کند، آزادی بيان ،رويا پردازانه با هر تلاش اصلاح طلبانه و گام به گام مخالفت می ورزند. پيوسته بر دولت آقای روحانی می تازند که چرا زندانيان سياسی را آزاد نکرده ، قوه قضائيه را مهار نمی کند،رآنان را اصلاح طلبان حکومتی می خوانند که نقششان تحکيم قدرت ولی فقيه است .

 اينان در حالی چنين رجز خوانی ها را می کنند ،و اصلاح طلبان را سد راه مبارزات خود می انگارند،که خود برای برای برگزاری يک کنفرانس، يا برپايی يک تارنما ،چه رسد به يک راديو يا تلويزيون بايد دست طلب به سوی دولت ها ی ديگر، يا موسساتی که بسياريشان وابسته به دولت ها هستند دراز کنند. آنان آن قدر در جامعه ايرانی داخل و خارج پايگاه ندارند که مخارج مبارزاتيشان را تامين کنند . حتی قادر به ايجاد سازمانی نيستند که پناهندگانی را که ناگزير از زير تيغ حکومت گريخته اند ، پناه دهند و مخارج اوليه زندگی آنان را تامين کنند، آن هم جامعه ای که در غرب آن قدر به ثروت رسيده که توان تامين اين هزينه ها را داشته باشد. آن وقت مرتبا بيانيه ميدهند، وصحبت از سرنگونی حکومت از طريق بسيج مردم می کنند. داستان منجمی که نمی دانست در خانه اش جه ميگذرد ولی به دنبال رسد ستارگان آسمان بود.

اينان با آن توان اندکشان در عمل، از حکومت اصلاحات توقع اصلاح همه امور ،آن هم درکوتاه مدت ،رادارند. از دهها کار مثبت دولت هيچ نمی گويند. از مبارزه دولت روحانی با فساد ،سروسامان دادن به بودجه ، منظم کردن تدريجی سازمان های دولتی، ترميم تدريجی خراب کاری های هشت ساله دولت احمدی نژاد ، دولتی که با پستيبانی کامل ولی فقيه ، ونيروهای نظامی-امنيتی در دست او،در سطح داخلی و جهانی زيان های جبران ناپذيری را به کشور زد. اينان مرتب خواسته های خود را،که در بسياری از موارد هم درست است، تکرار می کنند ، بی آن که به امکانات اجرا و محاسبات قدرت توجه کنند.مثل بچه های بهانه گيری که به يک چيز می انديشند ،و آن خواسته خودشان است ، بی آن که به امکانات خانواده توجه کنند . اين افراد با دنيای واقعيات قهرند ، مثل خيال پردازانی که توقع داشتند تيم فوتبال ايران حداقل تا مرحله يک چهارم نهايی برود . اينان بجای حمايت از نيروهای اصلاح طلب ،که می کوشند با دست خالی در مقابل کسانی که همه ابزار قدرت را در دست دارند کارهايی انجام دهند از هر فرصتی برای تضعيف اين نيرو بهره می گيرند ، تا بدين وسيله نشان دهند که خود انقلابی و سازش ناپذيرند. آنان با مراجعه به قانون اساسی مرتب دم از سرنگونی ميزنند ، برخی آشکارا و برخی خجالتی و در لفافه . بی آن که بگويند چگونه با دادن چند شعار، و صدور چند بيانيه در خارج از کشور،وبرگزاری چند کنفرانس با کمک مالی غير ايرانيان ،به اين مهم می خواهند برسند. جالب است که اينان کار تدريجی و صبورانه برای ساختن فوتبال را می فهمند ،اما در مقابل اصلاح طلبان ،که همين سياست را دارند ، جناح می گيرند.

۲- هم نشين تو از تو به بايد / تا تو را عقل و دين بيفزايد. بهترين بازی ايران در برابر آرژانتين بود. در حالی که بازی اولشان در برابر نيجريه سرشار از توپ هوايی وبی هدف بود . پاس کاری های ضعيف ، و تلاش و دويدن ها کمتر از انتظار بود ، تا جايی که همه مفسرين جهانی آن را بازی ضعيفی از يک تيم ضعيف ديدند . اما همين تيم در برابر تيم قدر آرژانتين چنان جلوه کرد ، و آن چنان بازی خوبی را ارائه داد که با وجود باخت ، همگان ارزيابی بالايی از تيم ايران پيدا کردند.

چنين است که اگر ايران با کشورهای توسعه يافته رابطه برقرار کند سريع رشد می کند ،و استعدادهای نهفته اين ملت بزرگ شکوفا می شود. در حالی که سياست دولت احمدی نژاد و روحانيت حاکم بر خلاف آن بود. بيشتر به دنبال يافتن يار در کشورهای عقب مانده بودند ، که خود يک سروگردن از آنها بالاتر بود. مرتب سخن از "هجمه فرهنگی "می کنند ، و بيم آن دارند که با برقراری رابطه با غرب هويت ايران مخدوش شود. غافل آز آن که ملتی که چند هزار سال مغرورانه هويت خود را حفظ کرده ،در بده و بستان با غرب نه تنها مغلوب فرهنک آن نمی شود ، بلکه به ارزش های فرهنگی خود بيشتر آگاه می شود . بهترين شاهد مقايسه جوانان داخل کشور با ايرانيان به خارج آمده اند . در حالی که جوانان داخل شيفته غرب هستند ، و اگر با رويای سفر به خارج به خواب نروند، در آنجا غربزده شده اند. و چون غربی را که در خيال ساخته اند هزاران بار زيباتر از غرب واقعی است ، لذا دربرابر آن احساس حقارت و شيفتگی می کنند. اما دو بازيکن برجسته تيم فوتبال ملی ما از ايرانيان بزرگ شده در غرب بودند ، که با وجود آن که در غرب به خوبی پذيرفته شده بودند ، تصميم گرفتند در تيم ملی ايران بازی کنند، و برای سربلندی ايران از مزايای خود در غرب چشم بپوشند.

۳- پايان سلطه فراگير غرب جهانی شدن و رابطه گستره ملت ها دو تظاهر چشمگير در اين بازی ها داشت. نخست فرو ريختن مرزهای قومی. اگر نگاهی گذرا بر تيم های وسط ميدان می کردی، و اطلاع نداشتی که از کدام کشورند، اکثر موارد با يک نگاه متوجه می شدی اين تيم يک کشور جهان سومی آفريقايی ، آسيايی يا آمريکای لاتينی است ، يا يک تيم اروپايی و يا آمريکايی. تيم های جهان سوم از يک نژاد و يک رنگ پوست بوند در حالی که بازی کنان تيم های غربی از همه نژا هابودند . نه تنها در تيم آمريکا ،که در آلمان مدعی نژاد پاک آريايی ، و کشورهای اسکانديناوی کمتر مهاجر پذير. نيز سياه و غير بومی بودند.

دوديگر سر بر کشيدن جهان سوم در برابر غرب. در حالی فوتبال بازی اروپای بود ، و اروپائيان در ان تقريبا حرف اول را ميزدند، و تنها يکی دو کشور آمريکای جنوبی در چند دهه اخير رقيب آنان شده بودند ،اين بار تيم ملی نامدارترين کشورهای اروپايی در همان دور اول از مسابقات حذف شدند ،ازجمله انگلستان و اسپا نيا و ايتاليا. در حالی که الجزيره و نيجريه و کروآت ويونان در کتار چندين کشور آمريکای جنوبی به مرحله دوم صعود کردند. واز آسيا ،که در اين ورزش تازه کار است ،هيچ تيمی بالا نيامد.

ميدانيم که اصطلاح ساکر soccer از قرن نوزدهم بجای فوتبال، نخست در انگلستان بکار ميرفت . آنان دو نوع فوتبال داشتند ، يکی فوتبال راگبی و ديگر associate footballکه آن را ساکر می خواندند. تا آنکه بالخره حدود ۱۹۸۰ انگلستان نيز با جهان همراه شد، و اين ورزش را فوتبال خواند. اما آمريکا که ابرقدرتی است که مردمش کمتر از جهان خبر دارند ، و در لاک خود هستند ،هم چنان آن را ساکر می خوانند . آمريکائيان فوتبال نوع خودشان را در اواخر قرن نوزده درست کردند ، وهنوز آن را فوتبال ،و فوتبال شناخته شده در جهان را ساکر می خوانند . اما پاگرفتن ساکر در آمريکا در دهه گذشته ، و آشنايی مردم اين ديار با فوتبال جهانی، کم کم آمريکا را هم زير فشار گذاشته شده که اين نامگذاری را عوض کندد . آمريکايی که چون ابر قدرتی است در خود، هنوز سيستم متريک مورد قبول جهان را نپذيرفته است . چنين است که حتی ابر قدرتی مثل آمريکا نيز در رابطه جهانی ناگزير می شود دست از خود محوری بشوبد ، و تن به پذيرش فرهنگ های ديگر بدهد.

 

بیش از ۳۰ هزار دختربچه زیر ۱۵ سال در ۹ ماه اول ۱۳۹۲ به ازدواج داده شده‌اند

$
0
0
در واقع به نظرمی‌رسد دختربچه‌های زیر ۱۰ سال که توان مقاومت در برابر خواسته والدین و اجبارهای تحمیل شده از سوی عرف و مذهب و قانون را ندارند٬ همچنان سال به سال بیشتر قربانی ازدواج زودهنگام می‌شوند.

 عدالت برای ایران، ۱۳ تیر ۱۳۹۲: روز گذشته ناوی پیلای، کمیسرعالی حقوق بشر سازمان ملل متحد در رابطه با اعدام راضیه ابراهیمی که در پی ازدواج اجباری در سن ۱۴ سالگی، مرتکب قتل شوهرش شده، ابراز نگرانی کرد در حالی  که بیش از یک سوم  نوعروسان ایرانی طی هفت سال گذشته کمتر از ۱۹ سال داشته اند.

تحقیقات تازه «عدالت برای ایران» نشان می دهد که آمار ازدواج دختربچه‌ها در ایران طی هفت سال  ۱۳۸۵-۱۳۹۲ رشد صعودی داشته است. بر اساس جدیدترین آمار منتشر شده از سوی سازمان ثبت احوال ایران در ۹ ماهه نخست سال ۱۳۹۲بیش از پنج درصد زنانی که ازدواج کرده‌اند٬ کمتر از ۱۵ سال سن داشته‌اند. بر اساس همین آمار طی این هفت سال همواره بیش از یک سوم زنانی که ازدواج آنها ثبت شده زیر ۱۹ سال بوده است. بر اساس قوانین بین‌المللی که ایران متعهد به اجرای آن است، افراد زیر ۱۸ سال کودک محسوب می شوند. با وجود اینکه تقسیم‌بندی سنی آماردهی رسمی ایران مشخص نمی‌کند که چه تعداد ازاین دختربچه‌ها زیر ۱۸ سال داشته و چه تعدادی بین ۱۸ تا ۱۹ بوده‌اند٬ بالا بودن رقم دخترانی که زیر سن ۱۹ سال ازدواج می‌کنند٬ هشداری برای دقیق شدن در این زمینه است.

کمیسرعالی حقوق بشر سازمان ملل متحد روز دوازدهم تیرماه جاری در حاشیه اجلاس ۵+۱ در وین٬ گفت که نگرانی درباره وضعیت حقوق بشر ایران هم باید در مذاکرات با کشورهای ۱+۵ گنجانده شود. او پیش از این نیز در سوم تیر ماه جاری  طی بیانیه‌ای، خواهان لغو اعدام راضیه ابراهیمی شده بود.

راضیه ابراهیمی که در ۱۴ سالگی تن به ازدواج اجباری و زودهنگام داد و در ۱۵ سالگی نخستین فرزندش را به دنیا آورد٬ پس از آنکه بارها در معرض خشونت فیزیکی و روانی شوهرش قرار گرفت٬‌ در سن ۱۷ سالگی مرتکب قتل او شد. این زن ۲۱ ساله که یک‌بار حکم اعدامش به دلیل ارتکاب قتل در سن زیر ۱۸ سال متوقف شده٬‌ هم‌اکنون در معرض خطر جدی اعدام قرار دارد.

«عدالت برای ایران» با استقبال از سخنان کمیسرعالی حقوق بشر سازمان ملل متحد در رابطه با گنجاندن بررسی وضعیت حقوق بشر ایران در مذاکرات هسته‌ای، خواهان توجه ویژه جامعه بین‌المللی به مساله به ازدواج دختربچه‌ها در ایران است و اعلام می‌کند که یک سوم زنان متاهل ایرانی، همچون راضیه ابراهیمی قربانی ازدواج زودهنگام هستند.

افزایش مداوم آمار ازدواج دختران زیر ۱۵ سال

آمار جدید منتشر شده از سوی سازمان ثبت احوال ایران در انتهای سال ۱۳۹۱ و ۹ ماهه نخست سال ۱۳۹۲ نشان می‌دهد که با وجود کاهشی اندک در آمار ازدواج دختربچه‌های ۱۹-۱۵ ساله در ایران٬ آمار ازدواج دختربچه‌های زیر ۱۵ سال طی این مدت افزایش داشته است. در واقع به نظرمی‌رسد دختربچه‌های زیر ۱۰ سال که توان مقاومت در برابر خواسته والدین و اجبارهای تحمیل شده از سوی عرف و مذهب و قانون را ندارند٬ همچنان سال به سال بیشتر قربانی ازدواج زودهنگام می‌شوند.

بر اساس آمار رسمی سازمان ثبت و احوال ایران، در سال ۱۳۹۱ازدواج نزدیک به  ۴۱ هزاردختر کمتر از ۱۵ سال ثبت شده و آمار ثبت ازدواج دختران بین ۱۵ تا ۱۹ سال نیز بیش از ۲۶۵ هزار  بوده است.[۱] این در حالی است که در سال ۱۳۹۰ تعداد ازدواج های ثبت شده دختران زیر ۱۵ سال، نزدیک به ۴۰ هزار اعلام شده بود[۲] و   در سال ۱۳۸۵ نیزبیش از۳۳  هزار دختر زیر ۱۵ سال ازدواج کرده‌اند.

ایران، عضو کنوانسیون جهانی حقوق کودک و میثاق بین‌المللی حقوق مدنی-سیاسی است که در هر دو آنها ازدواج زیر سن رشد و بدون رضایت واقعی، ممنوع شده است. گزارشگر سازمان ملل متحد  درباره بردگی، ازدواج اجباری را یکی از اشکال بردگی مدرن اعلامکرده است. این در حالی است که سن ازدواج دختران در ایران ۱۳ سال است و حتی زیر سن ۱۳ سالگی، پدر یا جد پدری به شرطی که موافقت یک قاضی را جلب کنند می توانند فرزند خود را به عقد دیگری در بیاورند.

 

 آمار  رسمی ارایه شده حاکی از این است که دست کم ۳۶.۸۴ درصد زنان ایرانی که در سال ۱۳۹۱ ازدواج‌شان به صورت رسمی ثبت شده زیر ۱۹ سال داشته‌اند.بر اساس آماری جزیی‌تر، در ۳۱٬۹۴ درصد ازدواج های ثبت شده در سال ۱۳۹۱، “زوجه”بین ۱۵ تا ۱۹ سال سن داشته و ۴.۸۹ درصد ازدواج‌های ثبت شده مربوط به دختربچه‌‌های زیر ۱۵ سال بوده است.

این آمار همچنین نشان می دهد، در سال ۱۳۹۱  دست کم ۲۳۵ نفر از دختران زیر ۱۵ سال با مردان بالای ۳۵ سال ازدواج کرده اند،نزدیک به ۱۰۰ تن از دختران زیر ۱۵ سال با مردان بالاتر از ۴۰ سال و ۶۰۲ نفر از دختران بین ۱۵ تا ۱۹ سال نیز با مردان ۴۰ سال به بالا ازدواج کرده‌اند.

 

جدیدترین آمارهای اعلام شده از سوی سازمان ثبت احوال ایران مربوط به۹ ماه نخست سال ۱۳۹۲ است، بر اساس این آمار، ازدواج   نزدیک به ۳۱ هزار دختربچه زیر ۱۵ سال  طی این مدت به ثبت رسیده و  در  حدود ۱۷۸ هزار تن از زنانی که طی این مدت ازدواج کرده اند نیز بین ۱۵ تا ۱۹ سال داشته‌اند. با این حساب طی ۹ ماه نخست ۱۳۹۲ دست کم  ۳۶.۰۱ درصد زنانی که ازدواج‌شان در ایران ثبت شده  کمتر از ۱۹ سال داشته‌اند .[۳]

این آمار همچنین نشان می‌دهد که در ۹ ماه نخست ۱۳۹۲ درصد ازدواج دختران زیر ۱۵ سال به نسبت سال ۱۳۹۱افزایش داشته و طی این مدت ۵.۳۳ درصد ازدواج کل ایران مربوط به دختربچه‌های زیر ۱۵ سال بوده است. همچنین ۳۰.۶۷ درصد از زنانی که ازدواج‌شان ثبت شده نیز بین ۱۵ تا ۱۹ سال داشته اند.

این گزارش بر اساس آمار اعلام شده در تارنمای سازمان ثبت احوال ایران و همچنین تارنمای اداره ثبت احوال استان‌های مختلف ایران تهیه شده و تعداد ازدواج‌های ثبت نشده قطعا بسیار بیشتر است.

 

آمار ازدواج دختربچه‌ها در استان‌های مختلف ایران

سازمان ثبت احوال آمار کلی ازدواج بر اساس تفکیک سنی زوجین را تا ۹ ماه نخست سال ۱۳۹۲ اعلام کرده است اما چنین آماری در تمامی استان‌ها در دسترس نیست. با این حال آمار محدودی که بر اساس تفکیک استانی اعلام شده نیز حاکی از این است که ازدواج دختربچه‌ها محدود به مناطق خاصی از ایران نیست . به عنوان نمونه در سال ۱۳۹۱ در هفت استان تهران٬ خراسان شمالی٬  خراسان جنوبی، آذربایجان شرقی، گیلان، مازندارانو کرمانشاه، آمار ازدواج بر اساس تفکیک سنی زوجین اعلام شده ودر تمامی این استان‌ها با آمار بالای ازدواج دختربچه‌ها روبروهستیم . در استان همداننیز با وجود اینکه آمار دقیقی از وضعیت ازدواج دختران منتشر نشده، اما بر اساس اعلام اداره ثبت و احوال این استان در ۹ ماه نخست ۱۳۹۱ دست‌کم ۳۸.۱۲ درصد کل ازدواج‌های این استان مربوط به ازدواج دختران ۱۵ تا ۱۹ سال بوده است.[۴]

در برخی استان‌ها نیز اگرچه تفکیک در سال ۱۳۹۱آماری بر اساس سن ازدواج منتشر نشده، اما آمار گروه سنی مادرانی که در آن سال زایمان کرده اند، تصویری از وضعیت ازدواج دختربچه‌ها ر ارائه می دهد. به عنوان مثال در استان اردبیل در سال ۱۳۹۱،  مادران ۵۳ تن از نوزدان تازه متولد شده کمتر از ۱۵ سال داشتند و ۳۱۷۷ زن بین ۱۵ تا ۱۹ سال نیز در آن سال مادر شدند.[۵] در همین استان در سال ۱۳۹۲ دست کم ۵۴ زن که کمتر از ۱۵ سال سن داشتند مادر شدند و  ۲۲۴۰ تن از زنانی که زایمان کردند نیز بین ۱۵ تا ۱۹ سال سن داشند.[۶]

 

 عدالت برای ایران مهر ماه ۱۳۹۲ در گزارشیمفصل وضعیت ازدواج دختربچه‌ها در ایران را بر اساس آمار رسمی منتشر شده طی سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ بررسی کرد. بر اساس یافته های این گزارش ازدواج دختربچه های زیر ۱۵  سال در سال ۱۳۹۰ نسبت به سال ۱۳۸۵، دست‌کم ۳۵ درصد رشد کرده بود و در سال  ۱۳۹۰ دست‌کم ۱۵۳۷ دختر زیر ۱۰ سال و ۲۹۸۲۷ دختر ۱۰ تا ۱۴ ساله ازدواج کرده بودند.

۱۳ تیر ۱۳۹۳ / جولای 4, 2014 

Viewing all 376 articles
Browse latest View live




Latest Images